رویداد آنلاین و رایگان "معرفی ادبیات فانتزی" - جمعه ۲۳ آذر، ساعت ۲۰ توسط استاد علیرضا احمدی برگزار خواهد شد.

رفیق شهیدم

نویسنده: زهرا تاجی اشکفتکی

سالگرد شهادت حاج قاسم سلیمانی بود. در کوران درس خوندنا و امتحانات دي بود. شروع به خواندن مطالب سایت کردمماهی سال آخـر
دبیرستان، اونم رشته تجربی در حالیکه سعی میکردم خوب درس بخونم و کمتر به حواشی بپردازم، از طریق یکی از دوستانم بـا کانـالی
آشنا شدم که به معرفی شهداي کشور حالا یا اونایی که در جنگ به شهادت رسیده بودند یا مدافع حرم شده و شربت شهادت را نوشـیده
بودند می پرداخت. همیشه دوست داشتم براي خودم یه رفیق شهید داشته باشم تا در تنهاییام باهاش صحبت کنم و اگه لازم شد باهاش
درد دل کنم. حالا این موقعیت تو زمان حساس امتحانات برام حاصل شده بود و من این اتفاق خوب را به فال نیک گرفتم. وارد کانال شدم
ببینم چه خبره؟ بدون اینکه خودم بخوام چششم خورد به عکس شهید ………………………………………………………………………………………………
میخواي بدونی شهیدي که اتفاقا ً او منو دعوت به همراهی کرده بود کی بود؟ شهید یونس زنگی آبادي.
ساعت از یازده شب گذشته بود و چشمان قرمز و خسته ام منو به خواب شیرین دعوت میکرد اما شوق شـناختن ایـن شـهید خوابـو از
چشمام ربوده بود. به خودم گفتم: »داشتن یه رفیق شهید کمترین حقّش اینه که یه کم از خودگذشتگی داشته باشی اولین چیزي که رمز
موفقیت او در این راه شده ایثار و از خودگذشتگی!!!!!!
تولد؛ آغاز زندگی پر مشقت
همیشه واژه تولد برایم دوست داشتنی و شیرین بود برخلاف واژه مرگ که تنها شنیدن نامش کافی بود تا کامم تلخ شود، اما این بار یه تفاوت کوچولو داشت؛ قرار بود بدونم شهید زنگی آبادي کی و کجا بدنیا اومده بود؟ بهمین خاطر سرگذشت او را با علاقه مطالعه کردم….
اولین روزاي سال 1340بود، روستاي زنگی آباد کرمان. در دامان خانواده اي مومن و متدین، که پدر خانواده با کشاورزي و هیزم شکنی زندگی خانواده اش را میگذراند، فرزند پسري به دنیا آمد که چون تولدش مصادف شده بود با عید قربان او را حاجی صدا کردند و چون نام پدربزرگش یونس بود، نامش شد حاج یونس…
کسب حلال ملاحسین و دامان پاك قمربانو و تقیدشان به رعایت آداب شرعی زمینه بسیار مناسبی براي رشد و پرورش یونس فراهم کرد. یونس در کودکی همراه با پدر و برادرش که دو سال و نیم از خودش کوچکتر بود، راهی مسجد می شدند و نمازشان را به جماعت می خواندند و انگار ملاحسین دست کودکانش را گرفته بود
و قدم به قدم آنها را با الفباي دینداري و درست زیست کردن آشنا می کرد
تحصیل و کار؛
هفت ساله که شد خود را براي رفتن به کلاس اول در دبستانی که در روستا بود آماده کرد، چند سال بعد که این دوره از تحصیل را به پایان رساند، براي گذراندن
مرحله بعدي وارد مدرسه راهنمایی فواد زنگی آباد شد. ایام در حال گذر بود و یونس و مرتضی روز به روز بزرگتر می شدند. وقتی یونس تنها 12سال بیشتر
نداشت، مرگ ناگهانی پدر روزهاي خوش با هم بودن را به کابوس تنهایی و سختی مبدل کرد و نوجوان 12ساله قصه ما مجبور شد سرپرستی مادر و برادرش مرتضی را بر عهده بگیرد و از این پس هم حکم پدر خانواده را داشته باشد هم پسر….
یونس براي گذران زندگی شان مشغول کار شد اما از درسش هم غافل نشد و همه سختی ها را به جان خرید تا از پس هر دو کار بر آید.
او بعد از گذراندن دوران راهنمایی براي ورود به دبیرستان باید به کرمان می رفت و مدرسه سعادت محل تحصیل بعدي بود که یونس در آنجا ادامه تحصیل داد و
موفق شد در سال تحصیلی 1356-1355 دیپلم خود را بگیرد
فصل جدید زندگی حاج یونس؛
هنوز مدتی از دیپلمه شدن یونس نگذشته بود که از طریق نوارهاي سخنرانی امام
خمینی )ره( با افکار و اندیشه هاي ایشان آشنا شد و کعبه آمال خود را در میان این
سخنان پیدا کرد، سخنانی که او را علیه طاغوت می شوراند و ظلم و جور پهلوي را
برملا می کرد و همین شد تا او خودش اعلامیه ها و نوارهاي امام را در میان مردم
پخش کند و به شعارنویسی بر روي دیوارهاي روستا بپردازد.
روزها گذشت و اعتصابات و راهپیمایی هاي مردم در سراسر کشور به بار نشست و
با بازگشت امام در دوازدهم بهمن ماه سال 57انقلاب مردمی ایران در بیست و دوم
بهمن ماه با یاري خدا و رهبري امام پیروز شد.
از آنجایی که حاج یونس به خاطر سرپرستی مادر از خدمت سربازي معاف شده بود و در هیچ دوره نظامی شرکت نکرده بود، بسیار مشتاق بود تا فنون نظامی را فرا بگیرد و غائله کردستان ـ حمله مسلحانه گروهک هاي ضد انقلاب به مردم بی دفاع پاوه در مرداد ماه 1358ـ بهانه اي شد تا او به پادگان قدس کرمان رفته و با یادگیري فنون نظامی براي پایان دادن به این غائله به مرزهاي غربی کشور در کردستان برود.
هنوز زمانی از این قضیه نگذشته بود، که همسایه جنوبی (عراق) هوس حمله به خاك ایران را کرد و حاج یونس نیز مانند بسیاري دیگر از جوانان احساس مسئولیت کرد تا از میهنش دفاع کند و همین مساله زمینه عضویت حاجی را در سپاه فراهم آورد و او در پادگان قدس کرمان به تربیت نظامی نیروها پرداخت.
ازدواج و سفر معنوی حج برگ دیگری از زندگی حاج یونس
سال 61 بود که حاج یونس تصمیم به ازدواج گرفت و با دختر خاله اش بانو طاهره زنگی آبادی ازدواج کرد و ثمره ازدواجشان شد مصطفی و فاطمه
عشق به زندگی و زن فرزند مانع حضور حاجی در جبهه ها نمی شد. عملیات پشت عملیات انجام می گرفت و این بار حاج یونس با حضور در عملیات خیبر از ناحیه دست و پا مجدداً مجروح شد.
سال 64 حاج یونس همزمان با روز تولدش که مصادف با عید قربان بود و بهمین خاطر سال ها او را به نام حاج یونس صدا می کردند برای زیارت خانه خدا به مکه مکرمه مشرف شد.
او همچنان که خود با مال حلال پدر زحمتکشش بزرگ شده بود همیشه سعی میکرد این خوی و خصلت را هم در زندگی شخصی اش رعایت کند، هم به دو فرزندش بیاموزد.
بعد از بازگشت از سفر معنوی حج مجددا عازم جبهه شد و این بار فرمانده وقت لشکر 41 ثار الله ـ شهید بزرگوار حاج قاسم سلیمانی ـ به جهت تدبیر و شجاعت و جسارت او در عملیاتهای مختلف، او را به فرماندهی تیپ امام حسین انتخاب کرد.
بیست و سومین روز از دی ماه سال 65 با شروع عملیات کربلای 5 در شلمچه حاج یونس، بار دیگر به شدت از ناحیه گردن و دست و پا به شدت آسیب دید و در حالیکه با چند نفر دیگر از مجروحان در وانتی به پشت جبهه منتقل می شد در میانه راه هدف هواپیماهای جنگنده رژیم بعثی قرار گرفت و با خیل همراهانش به دیدار حق شتافتند.
برگ پایانی
پاسی از نیمه شب گذشته که با چشمانی خیس از اشک با رفیق شهیدم خداحافظی میکنم اما در دل خوشحالم که خداوند به حرمت خون این شهیدان باب جدیدی به رویم گشود و مرا با شهیدی آشنا کرد که بزرگترین درس زندگی را به من آموخت و به من توصیه کرد:
هرشهیدی را که دوستش داری کوچه دلت را به نامش کن و یقین بدان در کوچه پس کوچه های پر پیچ و خم دنیا تنهایت نمی گذارد…
بگذاردر این وانفسای دنیا”فرمانده ی دلت” دوست شهیدت باشد.
دست در دست شهدا بگذار و ببین چطور زندگیت تغییر میکند و به خدا نزدیک می شوی، رفیق شهید پیدا کن.
همه ی راه ها با پا پیموده نمی شوند گاه باید دستت را به رفیق شهیدت بدهی و معجزه را ببینی ….
و من تو را برگزیده ام رفیق شهیدم

 

* این داستان بدون هیچ ویرایش و تغییری و کاملا مطابق متن ارسال شده توسط نویسنده می باشد.

نویسنده: زهرا تاجی اشکفتکی
تصویر وضعیت حق نشر:

وضعیت حق نشر:

حق نشر این نوشته برای داستان نویس نوجوان و نویسنده آن محفوظ است.

برچسب ها:

ارسال دیدگاه

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *