عشق خودش به تنهایی سه حرفه
ولی تو دلش دنیایی حرفه
ولی وقتی کامه ی مادر بیاد کنارش قوغا مبکنه
مادری، که تک به تک سلولاش از میم اول تا. را. یه اخرش بوش عشق و مهر مادرانه میده
بوی،از خود گذشته گی بوی ابثار
بپی فدا کردن جوونی
پژمرده شدن موهای مشگی
و کاشتن و پرورش دادن موهای سفید با کمک سختی های زندگی
بوی گوشنه گی های، واقعی و سیرم گفتن های فیک
خستگی های وصف ناپذیر خودشو در اخر خسته نباشید گفتن به همسرش
دستایی که در اثر زحمت با سن در جنگه
رفیق شفیقی که حتی به سینه ی هکر هام دست رد میزنه
جعبه سیای زندگی
پروانه تی به دور شعم زندگی
لبخند هایی که در هر لحظه یک معنی میده
سختی های تحمل شده ی بروز داده نشده
گریه های پنهانیه شبانه
دلسوزی های مملوح شده با اقراق
در هایی که راه زندگی روی دوشاش گذاشته
درد توی سینه ای که بعضی وقتا حتی نمیتونن راجبش با کسی حرفی بزنن
خوشحالی های کوچکی که به پرکشیدنشون تا اسمونا کمک میکنه
چشم هایی که شاید پشت پلک هایش اشک قایم شده ولی هیچ کس نمیدونه بخاطر خنده ی روی لباش
مالک شرف و ابرو در خاواده
رفیق شفیق دختر و مکملش و روح دوم جسمش
حرف به حرف این کلمه ها بوی مادر عشق مادری را به فرزندش به مشام میرسونه میده
پرواز خیالم در آسمان شب در لابه لای سو سوی ستارگان گم میشود و من میمانم با تاریکی بی انتهای شب
پس بهشت گوارای وجودتان مادران سرزمبنم
روز مادر مبارکتون باشه
* این نثر ادبی بدون هیچ ویرایش و تغییری و کاملا مطابق متن ارسال شده توسط نویسنده می باشد.