بهار زیباست؛
بهار برای گلهای تازه نفس آن دشت بکر دور
یا برای آن دوربین آنالوگ خاک خورده روی طاقچه زیباست.
اما بهار همدم خوبی برای انسان نیست؛
حداقل برای من نیست.
بله؛ تمام بهاریهها جز خوش خیالی های پوچ و بی معنی نیست.
بهار برای دلم که از شیرینم هم تلخ زبانی دیدهام دلبان خوبی نخواهد بود.
بهاری که رختاب آن دلبر جانآرای من را به صورتم نمیتاباند برای من عزیز نیست.
بهاری که تنها میتواند بیمزار دروغآگین اطرافم را با گلهایش تزئین کند، لایق بهاریههای حافظ و سعدی نیست.
شادی را مدتهاست ندیدهام و انتظار دیدنش را هم پس از این ندارم؛ اما بهار حتی شادی خیالی را هم برای ذهن وهمپرست من متبادر نخواهد کرد.
بهار، عقل مرگآلود امّیدبند مرا بشارتی نخواهد داد.
و برای روح دردپرورم مرهمی نخواهد آورد.
نه؛ بهار همسوگ خوبی برای من نخواهد بود.
* این نثر ادبی بدون هیچ ویرایش و تغییری و کاملا مطابق متن ارسال شده توسط نویسنده می باشد.
1 نظر شما *
خیلی قشنگ بود قلم زیبایی دارید