ای صبح امید های من،
ای آبی تر از آسمان من،
ای زیبا تر از رز های من…
برخیز! باری دگر برخیز!
به افق ها خیره شو…
چنان خیره که نور وجودت،
جهان کور دل را کور کند؛
بلکه زیبایی وجودت،
حال مرا دگرگون کند…
ای خورشید خنده های من،
باری دگر طلوع کن!
بگذار قلبم با آواز های تو
از خواب های طلایی اش بیدار شود
و صبحگاه را با نوسان پر مهر خود
به تپش بیندازد!
ای آسمان من!
نبینم که ابر های تیره تو را ربوده اند!
تو فرا تر از فنایی
و تو بلند تر از دماوند…
پس با طوفان درندهات،
سیاهی ها را بران!
به سرزمین فنا و نابودی؛
و اجازه ده که باری دگر صبح امید،
با ستارهی ناهید ظهور کند،
و خورشید لبخند ها
با ضربان قلب من
آواز روشنایی سر دهد،
آواز روشنایی…
به امید طلوع صبح زیبای امید شما🌄😊
* این نثر ادبی بدون هیچ ویرایش و تغییری و کاملا مطابق متن ارسال شده توسط نویسنده می باشد.
1 نظر شما *
چقدرررر زیبا