قلمم را دوباره برداشته ام و
میخواهم از زندگی بنویسم … کلمه ای که انگار در تمام حروفش چیزی نهفته است … این را قبول دارم که هیچ گاه کسی تضمین یک زندگی خوب و راحت را برایمان ندارد اما آنکه باید قوی باشد و تمام مراحل سخت زندگی را پشت سر بگذارد ما هستیم … هر روز که میگذرد هزاران درس میگیریم و شاید هزاران درس بدهیم … هزاران انسان میروند و هزاران انسان دیگر زندگی خود را آغاز میکنند…قانون عجیبست … شاید گاهی ناراضی باشی و شاید گاهی چنان راضی باشی که دلت نخواهد زمان بگذرد ولی این را بدان که چه بخواهی و چه نخواهی زمان در حرکت است ، زندگی جریان دارد ، زندگی به نظرات و حرف ما اعتنایی ندارد و روند خودش را طی میکند … پس بیایید ما هم مثل کوه محکم باشیم تا هیچ تلنگری نتواند باعث ریزشمان شود … بیایید مثل دریا آرام باشیم و به موج زدنمان ادامه دهیم …
گاهی وقت ها فکر میکنم که زندگی و مدرسه با هم شباهت عجیبی دارد زیرا مدرسه برای درس گرفتن است و زندگی نیز اینگونه است … در مدرسه هر چقدر هم که تکالیفت زیاد باشد حق اعتراض نداری و در زندگی نیز هر چقدر سختی هایت زیاد باشد و آسانیت کم ، حق اعتراض نداری … اما از هر دو مکان میتوانیم هم نتیجه های خوب و هم نتیجه های بد دریافت کنیم و این بستگی به ما دارد … در مدرسه اگر درس هایت را بخوانی و تکالیفت را انجام دهی نتیجه خوبی دریافت میکنی ، و در زندگی اگر آرام باشی و توکلت زیاد باشد از تمام فراز و نشیب هایش به خوبی گذر میکنی و چقدر زیباست زمانی که نتیجه ی خوبی را دریافت میکنی … پس بیایید هر چقدر هم که در زندگی مشکل داریم با توکل به خدا و دلی سرشار از عشق به او شکستش دهیم … کسی که تمام مشکلات زندگی را به چشم یک امتحان میبیند قطعا برای سر بلندی در امتحان تلاش میکند و در آخر به هدفش نیز میرسد …
و اما نظاره گر این امتحان دیگر مدیر مدرسه نیست خداییست که شاهد تمام کار هایت است … پس به حتم اگر به او توکل کنی راهنمایی های خوبی میشوی … کسی که میتواند یک دانه را در شکاف دیواری پرورش دهد آیا نمیتواند تو را راهنمایی کند ؟ آری یقین دارم که میتواند …
( گر نگه دار من آن است که من میدانم
شیشه را در بغل سنگ نگه میدارد )
* این نثر ادبی بدون هیچ ویرایش و تغییری و کاملا مطابق متن ارسال شده توسط نویسنده می باشد.