حسین، آرام جانم
حسین، روح و روانم
حسین، زیباترین زیبایی دست خدا
بیا اینجا ببین، چقدر آدم اومده
همشونم فقط به عشق تو اومدن…
یه روز عجیبیه عاشورا، چه جای غریبیه کربلا
همه رو یک دفعه با یک حال عجیبی یهجا جمع میکنه
تنها روزایی که میشه، گریه کرد؛ حتی غریبانه، جوریکه نگن چرا؛
خدا ساخته تو رو، تا که یکدل بشن مردم دنیا،
ای حسین؛
حسین حسین حسین حسین…
خدا داده تو رو هدیه به عالم
چرا پس، ما قدر این روزا رو ندونیم…
یه جا میگه حسین، کشتی نجاته
پاشو بیا تا، جا توی این کشتی زیاده…
حسین جان، ای پایاندهنده به غمای ناتمومم
یه جا بسپار بزارن کربلایی شم
خودت بدجور هوامو داشته باشی، هاا
منم اینجا شبیه تو غریبم
ولی من مامان و بابا دارم…
حسینجانم…
حسین چه میکنی با تنهاییهات
چه میکنی با اشک خواهر
چه میکنی با قلب تیکه پارهٔ بدجور شکستهٔ زینب!!
حسینجانم،
حسینجانم…
بزار برم یه جای دور
یه جا به اسم کربلا
یه جایی که بگن همه، خوشا به اون سعادتش!
خوشا به اون سعادَتِش…
* این نثر ادبی بدون هیچ ویرایش و تغییری و کاملا مطابق متن ارسال شده توسط نویسنده می باشد.