تندی نگاه آفتاب همه را خیس کرده بود.
بی توجه به جهنمی که در آن بودیم با شوقی کودکانه به دنبال توپ میدویدیم.
توپ همراه دخترکی بود که موهای مشکی اش سمت من پرواز میکردند.
محو بوی آن دریا بودم.
آنقدر که نفهمیدم چگونه آن موج ها مرا از بازی بیرون کرد و کنار کوچه نشانید
و در ساحل در دریا غرق شدم
و تا به امروز مغروق مانده ام.
* این نثر ادبی بدون هیچ ویرایش و تغییری و کاملا مطابق متن ارسال شده توسط نویسنده می باشد.
1 نظر شما *
من دیشب بیکار بودم همه ی کارای شما رو خوندم خیلی به دلم نشست تشبیه های عمیق و معنادار تر از همانند کردن ساده
واقعن به دلم نشست عالی بود