اطلاعیه: بسیاری از بخش‌ها و امکانات وب‌سایت داستان نویس نوجوان در حال بازطراحی هستند و قابلیت دسترسی به آن‌ها وجود ندارد. برای اطلاع بیشتر از وضعیت این نگارش، بر روی علامت تعجب عبارت نسخه آزمایشی کلیک نمایید.

نسخه آزمایشی

نسخه ۱.۰: رونمایی از نسخه آزمایشی داستان نویس نوجوان

نسخه ۱.۱: معرفی مسابقه تابستانی ۱۴۰۳ و تغییرات جرئی دیگر

نسخه ۱.۲: انتشار نسخه جدید صفحه اصلی مجله داستان نویس نوجوان

نگارش 1.24
17 شهریور 1403

من راننده ام (قسمت دوم)

نویسنده: سینا گچلو

برای مطالعه قسمت اول این داستان به لینک رو به رو مراجعه کنید: من راننده ام (قسمت اول)

ساعت نزدیکای ۱۵:۰۰ بعد ظهره ولی هنوز هم یه مسافر پیدا نشده فکر کنم مَردم از ترس اون خانومه
بیرون نمیان، بابا یه زنه دیگه هیولا نیستش که….
عه بلاخره یه مسافر پیدا شد!
جناب آقای فرجی، چه عالی مسیرش هم واقعا نزدیکه و میتونم سریع برم دنبالش.

فرجی: سلام داداش چطور مطوری؟
من : سلام ممنون خوبم بفرماید بنشینید.
فرجی : حله دادا الان میام فقط بزار برم با رفیقام
خداحافظی ‌کنم بیام
من: مشکلی نداره.

(چیکار داره میکنه؟ با درختا داره صحبت میکنه! عه عه بغلشون هم که کرد فکر کنم چیزی مصرف کرده باشه ! اینم از شانس ماست …… )

فرجی: خب داش اومدم بزن بریم .

(مشخصه که تو حال خودش نیست خداکنه پول
کرایه ماشین رو بده و فرار نکنه.)

فرجی: داداش پس کی میریسیم فضا؟
من: الان میرسیم به مقصد
فرجی: چه خوب، چون میخوام تو فضا با زن قاتل مبارزه کنم و اونو بُکشم
من: آفرین حتمی شکستش میدی
(منظورش چیه دقیقا؟)

[ بعد از گذشت چند دقیقه] من : خب دوست عزیز رسیدیم
فرجی: دمت گرم داداش اینم پول ، خداحافظ
من: عه ممنون خدانگهدار
( واقعا پول داد ایولا)
من: هعی … صبر کن ببینم اینکه پول های تقلبی هستش برگرد و پول منو بده
کجا رفتی ……
ای خدا اینم از شانس من توی مسافر کشی
بیخیال دیگه تازه گذشته و مرد هم فرار کرده
برم سراغ یه مسافر دیگه .

[ یک ساعت بعد ] آها یکی پیدا شده ، گویا خانوم هم هستش
( خانوم سبزواری نام مسافر است)
مبدأش یکم دوره پس بهش زنگ میزنم تا لغو نکنه
من: الو …..سلام. خانوم: الو … سلام شما
من:تاکسی اینترنتی هستم، مبدأ شما یه مقدار دوره پس یکم طول میکشه تا برسم
شما که مشکلی ندارید با این موضوع؟
خانوم: نه نه مشکل ندارم.
من: باشه پس الان خودم رو می رسونم .

[ چند دقیقه بعد] من:سلام شما خانوم مشهدی هستید؟
خانوم: خیر، اشتباه گرفتيد آقا
من: مگه شما تاکسی نگ….. آهان ببخشید شما خانوم سبزواری هستید درسته؟
خانوم: بله ، پس چرا میگی مشهدی؟
من:ببخشید فکر کردم چون فامیلتون سبزواری هستش شاید اهل مشهد باشید برای همین بود که یدفعه قاطی کردم شما ببخش .
خانوم: اِوا…….
من: به هر حال شرمنده
خانوم : حالا هرچی که هست و بوده اجازه هست سوار شم تا حرکت کنیم؟
من: آخ ببخشید، لطفا سوار شید .
خانوم : شما هم که همش عذرخواهی میکنی
من: 😂هه هه هه …. ببخشید

 

* این داستان بدون هیچ ویرایش و تغییری و کاملا مطابق متن ارسال شده توسط نویسنده می باشد.

نویسنده: سینا گچلو
تصویر وضعیت حق نشر:

وضعیت حق نشر:

حق نشر این نوشته برای داستان نویس نوجوان و نویسنده آن محفوظ است.

ارسال دیدگاه

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند. *