رویداد آنلاین و رایگان داستان نویسی و رعایت اصول نویسندگی - پنجشنبه ۱۹ بهمن ۱۴۰۲، ساعت ۲۰

پاداش و جزاء

روزی مردی زحمت کش پس از سال ها جمع آوری پول توانست قنادی ای برای خود بر پا کند. در سالن این قنادی گل و گیاه و شیرینی های گوناگون و کیک های تولد قرار داد.
روز ۱۳۹۱/۸/۲۲روز افتتاحیه قنادی خوشمزه:
در مکان قنادی تجمع بزرگی انجام شد و دلیلش هم دو چیز بود:
۱- دادن شیرینی رایگان به دلیل افتتاح قنادی
۲- دو مرد بادی که یکی لباس قرمز و اون یکی لباس آبی پوشیده بود در حاشیه قنادی ایستاده بودند. این دو مرد یک جورهایی توجه مردم را به سمت قنادی جلب می کردند.
چند روز بعد مشاجره ای بین این دو تا به خاطر کیف پول صاحبشان درگرفت. مرد قرمز پوش می گفت:ـ
ــــ ((تو نباید کیف پول را بدزدی!!!))
ولی آبی پوش می گفت:
ـــــ ((کیف پول را می دزدیم و پول هایش را می گیریم و تا آخر عمر به شادی زندگی می کنیم!!!))
قرمز پوش بر این عقیده بود که تا آخر عمر پولدار می مانیم اما وجدان ما راحت نیست!!!
آبی پوش گفت:
ـــــ ((اگر تو نمیگیری، پس من میگیرم!!!))
مرد آبی پوش فکری در سر داشت فکری خوب که می توانست کلی پول بگیرد!!! با توجه به پول های صاحب مغازه تصمیم گرفت شب دوشنبه ۱۳۹۱/۹/۴ دزدی را شروع کند!!! رمز ها و جای دوربین ها را می دانست و پول ها را گرفت و فرار کرد !!! قرمز پوش از دزدی شبانه او خبری نداشت!!! صبح شده بود قرمز پوش بیدار شد. صاحب مغازه دم در با کنجکاوی به قرمز پوش نگاه می کرد!! قرمز پوش مانده بود که چرا به او خیره شده !! متوجه شد که آبی پوش نیست!!! قضیه را فهمیده بود!!! صاحب مغازه وارد مغازه شد و کیف پولش را نگاهی انداخت و دید که هیچ پولی برایش نمانده !!! بغض در نگاهش دیده میشد! آبی پوش خوشحال در شهر دور میزد و در دلش آواز شادمانی زمزمه می کرد!! اتفاقاً کامیونی به او برخورد کرد و او نابود شد ولی پول ها در یک لحظه به زمین ریخت. مردی نیکوکار پولهای روی زمین را برداشت و روی شیشه مغازه اش خبر داد که کیف پولی پیدا شده!! صاحب کیف پول پیش آنها رفت و کیفش را گرفت و به عنوان مژدگانی پولی را به مرد نیکوکار داد.
من با نوشتن این داستان خواستم چنین نتیجه ای را بیان کنم که؟
هر دینی می گوید دزدی کار اشتباه و پلیدی است و کسی که به این کار دست بزند باید تقاصش را پس دهد و هر که کار نیکویی انجام دهد پاداش و جایزه ای برای او در نظر گرفته می شود مثال:
مرد بادی دزدی کرد و تقاصش آن بود که ماشین به او زد و مرد نیکوکار پول را به صاحبش برگرداند و به عنوان جایزه پولی دریافت کرد!

ارسالی از : محمد عجم حسینی

حق نشر این داستان برای داستان نویس نوجوان محفوظ است .

تصویر وضعیت حق نشر:

وضعیت حق نشر:

حق نشر این نوشته برای داستان نویس نوجوان و نویسنده آن محفوظ است.

ارسال دیدگاه

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *