باب اسفنجی توی رستوران نشسته بود که یهو یک مشتری اومد و گفت:
ـــ سلام من یه همبرگر میخوام. باب اسفنجی گفت:
ـــ باشه بشینید تا بیارم البته من خودم آشپزی نمیکنم من رئیس اینجام و دوستم پاتریک آشپز اینجاست.
و یک همبرگر براش آورد و گفت:
ـــ عااالی بود اسم من فِلَک است و یک سرآشپزم و از سیاره مریخ به اینجا اومدم چون شنیدم همبرگراتون عالیه. راستش میخوام به سیاره های دیگه ام برم! برای اینکه از غذاهاشون تست کنم تا توی منوی رستورانم توی مریخ قرارشون بدم ولی سیاره های عطارد و ناهید خیلی داغه و سیاره های اورانوس و نپتون هم به دلیل اینکه دور از خورشید هست خیلی سرده! من فقط سیاره های زحل و مشتری و زمین رو میرم که الان فقط سیاره زمین مونده که اگه دوست داشتی میتونی باهام بیایی که بریم ولی زمین خیلی کشور و شهر داره اما من میخوام برم ایران میگن غذاهای اونجا خیلی خوشمزه هست. خب با من میای؟ باب اسفنجی گفت:
ـــ آره آره باهات میام ولی دوستم پاتریک هم باید بیاد. فلک گفت:
ـــ باشه خیلی هم خوبه فردا میریم ایران….
ادامه دارد..
3 نظرات
سلام عالی بود البته دیالوگ هاش کم بود بین مشتری و باب اسفنجی باید یه گفتگوی بیشتر شکل میگرفت و باید یه آفرین دیگه بهتون بگم چون با ایده ی سفر به ایران داستان جذاب تر شد واقعا آفرین
سلام
ممنونم از اینکه خوندید و نظر دادید ، متشکرم
بله سعی میکنم در قسمت بعدی گفت و گو هارو بیشتر کنم
سلام
خانم کریمی پیشنهاد میدم به جای اینکه روی کار های مختلف کار کنید روی یک کار تمرکز کنید و اینطوری اون کار خیلی زیبا در میاد خود بنده فعلا فقط روی ماجرا های پروفسور هادون دارم کار میکنم و خواننده ها خیلی مورد پسندشون بوده و از نظر خودم هم خیلی قشنگ در اومده و در مورد باب اسفنجی باید بگم بینده های این کارتون ذهنیت دیگه ای نسبت به این انمیشن دارند و اینطوری که شما نوشته اید برای خواننده لذت بخش نخواهد بود🌹🙏🏻