داستان نویس نوجوان ۷ ساله شد!🎉 ۶۵٪ تخفیف ثبت نام در دوره جامع آموزش داستان نویسی آغاز شد. این فرصت را از دست ندهید.

جوجه کوچولو

به نام خدا
جوجه کوچولو🐣🐣
در روزگارانی پیش،باغی سرسبز وجود داشت.🍃
مردی پیر اما سرحال آن باغ را نگهبانی میداد که در آن کلبه کوچکی برای مرغ ها و خروس ها وجود داشت.💂💂‍♂️
مرد جوری باغ را نگهبانی میداد که کسی جرأت نمیکرد حتی به داخل باغ نگاهی بیندازد.👀👁️

اما،
دو سال بعد پیرمرد مریض شد و دیگه برای نگهبانی و نگهداری آن باغ مناسب نبود.🏥🏥
اما صاحب باغ انگلیس بود و تلفنش هم جواب نمیداد.📱📞
مرد همان جا بود و تا اینکه روزی به رحمت خدا رفت و فوت کرد.👴🕴️

مردهای دزد هم به داخل باغ حمله کردند و مرغ ها و خروس را دزدیدند.🐔🐓

تخم مرغی آنجا بود که دزدان ندیده بودند.🥚🥚
اما چه بد که او از خانواده اش دور شد و دیگر نمیتواند آنها را ببیند چون دزدان آنها را کشته و خورده اند.🐔🐓

جوجه کوچولو همان روز از تخم بیرون آمد.🥚🐣
اما با بی خانوادگی خودش روبه رو شد.🐓🐔🥚🐣

جوجه کوچولو چند روزی آنجا بود و بعد با یک جوجه دیگر روبه رو شد که از جوجه کوچولو ما بزرگتر بود.🐣🐥
آنها مشغول گفت و گو با یکدیگر شدند.🗨️🗯️

جوجه کوچولو 🐣=سلام
جوجه🐥=سلام
من گم شده ام و دیگر خانواده ام را پیدا نکردم!! اما خدارو شکر قبل از گم شدن خانواده ام راه رفتن را یاد من دادند!
جوجه کوچولو 🐣=من از وقتی که از تخم بیرون آمدم خانواده ام را ندیده ام و یه جور گم شده به حساب میام و حال ده روز است که اینجا نشسته ام چون بلد نیستم راه بروم.
میشه تو به من یاد بدهی؟
جوجه🐥=معلومه. از الان شروع میکنیم.
جوجه کوچولو 🐣=ممنون.
جوجه🐥=اما قبلش باید برای خود نامی انتخاب کنیم.
ـــ من باربارا و تو بامی.🐣🐥
ـــ خوبه؟
بامی:

ـــ آره خیلیم خوبه.
باربارا:

ـــ خوب بامی بریم که بهت راه رفتن رو یاد بدم.🐤🐤
بامی:

ـــبریم.

هر دو به راه افتادند و در مدت سه روز بامی راه رفتن را یاد گرفت.🐤🐣🐥
آن دو با هم خیلی مهربان و خوب بودند. مثل دو برادر.
آنها روزی رفتند تا آب بخورند.⛲🚰
مرغی آنها را دید و آنها با هم صحبت کردند.🐔🐥🐣
مرغ که جریان آنها را فهمید، تصمیم گرفت آنها را به کلبه خود ببرد و آنها هم بچه هایش بشوند.🐣🐥
مرغ دو جوجه داشت و با این دوتا شد ۴ جوجه.🐥🐥🐥🐣
آنها خیلی با هم مهربان بودند و مثل یک خانواده به زندگی خود ادامه داند.🐣🐥🐥🐥🐓🐔🥚

ارسالی از : مهسا باقری

حق نشر این داستان برای داستان نویس نوجوان محفوظ است .

تصویر وضعیت حق نشر:

وضعیت حق نشر:

حق نشر این نوشته برای داستان نویس نوجوان و نویسنده آن محفوظ است.

ارسال دیدگاه

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *