رویداد آنلاین و رایگان داستان نویسی و رعایت اصول نویسندگی - پنجشنبه ۱۹ بهمن ۱۴۰۲، ساعت ۲۰

مادر

اونی که هواتو داره
اونی که مواظبته
اونی که محرم رازته
اونی که برات قصه میخونه
اونی که شب تا صبح مواظبته
اون کیه؟؟؟؟؟؟؟؟
اون
اون
اون
اون
مادرته❤❤❤❤❤❤💕💕😍
مادر همیشه کنارته و اگه ناراحت باشی هرکاری میکنه که حال و هوات عوض بشه❤
حالا بریم سراغ یک داستان
یکی بود یکی نبود غیر از خدا هیچکس نبود :
یک مادر و یک پسر بودند که هر دو با هم زندگی میکردند و هر دو هم مریضی داشتند که باید هفته ای یک بار آمپولی میزدند و اگه نمیزدند حالشون بد میشد و میمردند!!
و خوب وضع مالی خوبی هم نداشتند و پول هر آمپولی خیلی گرون بود!!
یک روز مادر رفت بیرون و با دو تا آمپول برگشت خونه و یکی از آمپول ها دست پسرک بود! یهو از دستش افتاد و شکست و فقط یک آمپول باقی موند!
مادر به پسرکش گفت اشکالی نداره عزیزم بیا آمپول تو رو بزنم بعد میرم برای خودم میخرم و میزنم و آمپول پسرش را زد اما چون پولی نداشت برای خودش آمپول نخرید چون تمام هفته را کار میکرد تا پول دو آمپول را در بیاورد و چند روز بعد حال مادر بد شد و از دنیا رفت😭
و مادر فداکاری کرد تا پسرش زندگی کند و زنده بماند و خودش را فدای پسرکش کرد حالا باید این جمله را بگویم که:«مادر ها فرشته اند»
روز مادر مبارک💕💕💕💕💕❤❤❤❤😍😍😍

 

ارسالی از : یگانه  کریمی

حق نشر این داستان برای داستان نویس نوجوان محفوظ است .

وضعیت حق نشر:

وضعیت حق نشر:

حق نشر این نوشته برای داستان نویس نوجوان و نویسنده آن محفوظ است.

ارسال دیدگاه

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *