رویداد آنلاین و رایگان داستان نویسی و رعایت اصول نویسندگی - پنجشنبه ۱۹ بهمن ۱۴۰۲، ساعت ۲۰

حس جنون

ـــ در تخیلاتت غرق شده ای! تو مجنونی!
ـــ باشد! من مجنونم! دیوانه ام! گمراهم…! تو که عاقلی، چرا پری آتشینی که در بالاترین نقطه شمع، می رقصد را نمی‌بینی؟!! چرا صدای دلربایی که از درون فشار و خفقان آب بیرون می طراود را نمی شنوی؟!! چرا پیچ و تاب مرگ را که مانند آب گاهی روان می شود و گاهی بلند شده و مانند نسیم روح انسان را در بر می گیرد را حس نمی کنی؟!!
ـــ تو یک احمقی! چرا چیزی را که می‌بینی و می‌شنوی و با تک‌تک تکه های وجودت حس می‌کنی، باور نمی‌کنی؟!! کسی که در حضور راستی، حرف های دروغ را باور می کند، احمق است!
آری من یک دیوانه دیوانه پسندم! باید دیوانه باشی تا آن شمیمی که همراه باد از مغرب می وزد را حس کنی و کسانی که از میان واژه ها سر بر آوردند را ببینی! همان هایی که توسط صدای کسی، از دل واژه ها بیرون کشیده شدند!
با افتخار می گویم…
این حس جنون را دوست دارم…!

 

ارسالی از : دیانا نظری

حق نشر این داستان برای داستان نویس نوجوان محفوظ است .

تصویر وضعیت حق نشر:

وضعیت حق نشر:

حق نشر این نوشته برای داستان نویس نوجوان و نویسنده آن محفوظ است.

2 نظرات

  1. Avatar
    کاوه احمدی می گوید:
    19 بهمن 1399

    فقط میتونم بگم آفرین

    پاسخ
  2. Avatar
    یگانه کریمی می گوید:
    18 بهمن 1399

    سلام
    قشنگ بود اما خیلی کوتاه بود

    پاسخ

ارسال دیدگاه

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *