تخفیف بلک فرایدی آکادمی داستان نویس نوجوان آغاز شد. تا یکشنبه با ۵۰۰ هزار تومان تخفیف در دوره جامع داستان نویسی ثبت نام کنید!

داستان نویس نوجوان

نسخه آزمایشی

نسخه ۱.۰: رونمایی از نسخه آزمایشی داستان نویس نوجوان

نسخه ۱.۱: معرفی مسابقه تابستانی ۱۴۰۳ و تغییرات جرئی دیگر

نسخه ۱.۲: انتشار نسخه جدید صفحه اصلی مجله داستان نویس نوجوان

نگارش 1.31
7 آبان 1403

کوتاه، پربار، پرغرور

نویسنده: فرشاد محمدجعفری

نوزده اسفند سال یک هزار و چهار صد و یک:
متوفی را که به غسالخانه بردند هر کس زار یک چیز را میزد،یکی غصه برادرِ زن مرده اش را می‌خورد و دیگری بچه های کوچکش گویی که اصلا خود متوفی تابحال وجود خارجی نداشته است.
برایم سوال است که چه کسی وقتی من جان به جان آفرین تسلیم کردم غرق در غم واندوه خواهد بود….
چه کسی فقط یک قطره اشک برای من خواهد ریخت و بعد به یادم شمعی روشن کند و با لبخندی بگوید خدابیامرز چشمان زیبایی داشت.
معتقدم گریه های بیش از حد نه تنها خودمان بلکه او را هم آزرده خاطر خواهد ساخت.بگذارید با یک خداحافظی ساده او را راهی کنیم به سفر بعدی زندگی اش جایی که امیدوارم زندگی بهتر و پربارتری داشته باشد. در این زندگی که مانند گلی نحیف سر برآورد اما نتوانست در برابر حمله بی امان بادها و حرارت بیش از خورشید دوامی داشته باشد و زندگیش بیشتر شبیه گلی بود که در بیابان خشک و بی آب وعلف سعی داشته باشد زنده بماند.پر بار بودن زندگی ابداً همراستا و مترادف با طولانی بودنش نیست. دوست دارم مانند گل پیونی گلهای بزرگ زیبا اما با زندگی کوتاه مدت باشم ،که در همان زمان کوتاه چنان زیبنده و فریبنده است که تمامی چشم ها را به خود محصور میکند. و آنچان بوی خوشی از خود تراوش می‌کند که میتواند عالمیان را مدهوش سازد.یا شاید هم مانند قوها با آنکه نچندان زیبا متولد میشوند اما زیبا به زندگی ادامه میدهند و در شب مرگ چنان با غرور و وقار اشرافی سوار بر موجی به گوشه ای میرود که در آنجا اولین عاشقانه زندگی اش را سر داده؛ با آوازی عاشقانه تر آغوش برای مرگ میگشاید و با همان وقار همیشگی‌اش جان میدهد. من چنین زندگی ای را دوست دارم کوتاه،پربار و پرغرور.
اگر روزی احساس کنم برای این زندگی زیادی پیر شده ام سوار قایقی خواهم شد با یک شاخه گل پیونی و با آرمشی هر چه تمام تر به ملاقات تنهاترین نهنگ دنیا خواهم رفت تا شاید بتوانیم با هم آواز سر دهیم و در خلیجی بدون موج با هم خودکشی کنیم.

 

* این نثر ادبی بدون هیچ ویرایش و تغییری و کاملا مطابق متن ارسال شده توسط نویسنده می باشد.

نویسنده: فرشاد محمدجعفری
تصویر وضعیت حق نشر:

وضعیت حق نشر:

حق نشر این نوشته برای داستان نویس نوجوان و نویسنده آن محفوظ است.

ارسال دیدگاه

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *