چه گریه ها که نکردیم و خیس اشک شدیم
چه غصه ها که نخوردیم و پیرمرد شدیم
چقدر بهمن و آتش چقدر فروردین
چقدر هیزم مرداد و تیر سرد شدیم
به پولکی که به تن های ما کفن کردند
درون حوض خزیدیم و غرق درد شدیم
تمام کوچه خیابان سفید برف شده
بهار آمده اما چقدر زرد شدیم
به داغ گردن آبی که حوض دارش زد
من و تو ماهی دریای دوره گرد شدیم
* این نثر ادبی بدون هیچ ویرایش و تغییری و کاملا مطابق متن ارسال شده توسط نویسنده می باشد.
1 نظر شما *
قشنگ بود وزن خوبی داشت