برای مطالعه قسمت اول این داستان به لینک رو به رو مراجعه کنید: وقتی گرگ ها بیدار میشوند (قسمت اول)
کفش های مخصوص هتل را پوشید
با استرس به سمت بخش رزرو اتاق در هتل رفت
خیلی هیجان زده و مضطرب بود با تعجب و شگفتی به اطراف هتل نگاه می کرد چون تابه حال جای به این اندازه زیبا و شیک ندیده بود
با خجالت گفت : سسسلام ببخشید ممکن یعنی می می می تونم اینجا اتاق بگیرم یعنی آخه خوب به نظرم ااااااینجا خیلی گگگگرون
خانم مهمان داربالبخند و با شورو اشتیاق گفت
سلام قربان
بله قطعا چراکه نه شما نه تنها میتونید اینجا بمونید بلکه میتونید یه اتاق وی آی پی داشته باشین در بهترین جای هتل
نمیدونید که من چقدر خوشحالم که اولین فرد وارد شده به هتل شمایید انگار دوست قدیمی و عزیزی به اینجا اومده
پسر از خجالت سرخ شده بود
اون خجالت زده با سری رو به پایین با شانه های افتاده گفت: ممن پولی ندارم ! ییییعنی دارم ولی کککم للللطفا ببببخشید که وقت شمارو گرفتم مممیخواستم بگم من مممیتونم توی رخت شور خونه ایی اااانباری جایییی که پول کککم تری بخواد فقط یه شب بببخوابم 😣
رررراستش من خواستم بیرون بخوابم ولی ولی هوا خیلی سرد بود و ترسناک هیچ هتل دیگه ایی اینجا نبود خانم ☹
خانم مهمان دار : بلند خندید اینقدر بلند که همه کارکنا یه لحظه کار خودشونو متوقف کردند و به اون نگاه کردند اون بعد از اون خند ه بلند دست شو جلوی دهنش گرفت تا خندشو جمع کنه
پسر بیشتر خجالت کشید
مهمان دار اومد جلو تر به پسر نگاه تو ام با لبخندی کردو گفت : پسر جون گفتم شما میهمان ویژه ی ما هستی یعنی امروز تا آخر ماه دقیقا تا همین لحظه گرگ و میش هوا هتل برای شما رایگان با صدای ریزی گفت چون ما تازه هتل و باز کردیم
دوباره به عقب برگشت وبلند گفت: خوب قربان یه نفرید خداکنه دو نفر بشین .خنده .من اتاق سینگل هارو براتون رزرو کنم ! اونم وی آی پی رو به دریا باشه یا جنگل .
برای مطالعه قسمت سوم این داستان به لینک رو به رو مراجعه کنید: وقتی گرگ ها بیدار میشوند (قسمت سوم)
* این داستان بدون هیچ ویرایش و تغییری و کاملا مطابق متن ارسال شده توسط نویسنده می باشد.
2 نظرات
احساس بدی به این اتاق سینگل ها دارم😑
یه حس بدی به این اتاق سینگلی دارم😂😑