اطلاعیه: بسیاری از بخش‌ها و امکانات وب‌سایت داستان نویس نوجوان در حال بازطراحی هستند و قابلیت دسترسی به آن‌ها وجود ندارد. برای اطلاع بیشتر از وضعیت این نگارش، بر روی علامت تعجب عبارت نسخه آزمایشی کلیک نمایید.

داستان نویس نوجوان

نسخه آزمایشی

نسخه ۱.۰: رونمایی از نسخه آزمایشی داستان نویس نوجوان

نسخه ۱.۱: معرفی مسابقه تابستانی ۱۴۰۳ و تغییرات جرئی دیگر

نسخه ۱.۲: انتشار نسخه جدید صفحه اصلی مجله داستان نویس نوجوان

نگارش 1.31
7 آبان 1403

نامه های عاشقانه من به یار

نویسنده: هانیه تقی پور

لحظه‌های باتو را طوری به قلبم گره زده ای، که وقتی نیستی، بخیه‌هایش را از دوطرف می‌کشی و درد می‌گیرد.
خوش به حال همکلاسی‌هایم! درگیر بازی‌های مسخره صدم‌های نمره‌اند. درس می‌خوانند، جزوه می‌نویسند، و فکر می‌کنند از فشار درس‌ها دنیا دارد روی سرشان خراب می‌شود. نمی‌دانند من از پس آوار‌های چه عذابی لبخند می‌زنم.
لبخند می‌زنم، و همه مرا پس می‌زنند. می‌گویند نفسم از جای گرم بلند می‌شود که نگران نمره‌ها نیستم. شاید! نفسم از آتش عشقی بلند می‌شود که نمی‌دانم چگونه هنوز مرا تبدیل به معدن کربن نکرده.😂😔 آری! نفسم از جای گرم است. چگونه به نمره فکر کنم وقتی مشغول دوختن قلب تکه تکه‌ای هستم که روز به روز از چنین آتشی بیش‌تر فرو می‌پاشد؟
کاش بودی تا یکی از صندلی‌های آبی کنارم را برایت خالی کنم. بعد کنارم می‌نشستی و دست به سیاه سفید نمی‌زدی تا من برایت جزوه بنویسم. توی کلاس می‌خوابیدی و من عاشقانه نگاهت می‌کردم و از جزوه نوشتن جا می‌ماندم.
بعد کلاس تمام می‌شد و باهم به سلف می‌رفتیم. مثل بقیه بچه‌ها، غذایمان را می‌آوردیم در حیاط و زیر درختان می‌خوردیم. و درحالی که داری از غذای بدمزه سلف گله می‌کنی، من خیره و مستانه به گلبرگ افتاده بر موهایت نگاه می‌کردم. به لب‌های قلوه‌ای ای نگاه می‌‌کردم که با گل‌ریزه‌های شومیزت ست شده، ابرو و چشم مشکینی که ظلمات شب را در خود می‌بلعد، انگشتان تپلی و ناخن‌های کوتاهی که قرار است به دخترمان برسد، جای خالی حلقه روی انگشت انگشتری‌ات، می‌توانستم تا صبح به همه‌اش نگاه کنم و قند در دلم آب شود.  بعد هم از اینکه هیچ از حرف‌هایت نفهمیدم عبوسانه می‌شوریدی.
بعد هم…، دختری روی صندلی آبی کنارم نشست. نتوانستم بگویم جای خالی توست. دل‌آزرده، از آمال و آرزوهای کوچکِ محالم دست می‌کشم. به نور پرژکتور کذاییِ درس کذایی‌تر می‌نگرم و جگرم از نبودت، بیش‌تر می‌سوزد.
باز یک روز دگر بی تو به صد سوز سوخت😔💔

 

* این نثر ادبی بدون هیچ ویرایش و تغییری و کاملا مطابق متن ارسال شده توسط نویسنده می باشد.

نویسنده: هانیه تقی پور
تصویر وضعیت حق نشر:

وضعیت حق نشر:

حق نشر این نوشته برای داستان نویس نوجوان و نویسنده آن محفوظ است.

ارسال دیدگاه

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *