رویداد آنلاین و رایگان داستان نویسی و رعایت اصول نویسندگی - پنجشنبه ۱۹ بهمن ۱۴۰۲، ساعت ۲۰

مادرم

مادرم فرشته ایست که وصف مهر مهربانی اش هزار دفتر و دیوان میطلبد….
مادرم ستاره ایست فروغ اسمانیش ٬ نه کهکشان .. کیهان میطلبد…
مادرم دریایست , قطره قطره از اشک هاش ، تلخی غم فرو میچکد و گم میشود غم هایم میان بزرگی شبنم اشک هایش…
مادرم را با قلم نه با عطر یاس نقاشی میکنم ، تا طلایی گیسوانش عطر حقیقت بگیرد…
گفتم بخوان… گفت از چه …گفتم: از عشق بخوان… تو بخوان هر چند تلخ… از زبان تو بسی شیرین است
خواند و حرف به حرف نوشتم… شعر نم زد… نبض غزل گرفت… قافیه هایش ردیف شد…
مادرم… همان عشقی که
کلمه کلمه با من نوشت قصیده نوشتن بیاموزم… قدم به قدم با من آمد ، قدم زدن بیاموزم
خواند تا بخوانم… ماند تا بمانم…
شاید با این همه مهربانی… رحمانو رحیم قران مادر است
و چه زیبا کفریست که از خواندش واهمه ندارم

 

ارسالی از: آیلار وفائیان

حق نشر این نثر ادبی برای داستان نویس نوجوان محفوظ است.

* این نثر ادبی بدون هیچ ویرایش و تغییری و کاملا مطابق متن ارسال شده توسط نویسنده می باشد.

تصویر وضعیت حق نشر:

وضعیت حق نشر:

حق نشر این نوشته برای داستان نویس نوجوان و نویسنده آن محفوظ است.

ارسال دیدگاه

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *