زمستان من.. فصلِ حال…
تمام میشوى بار دیگر…
و این بار؛ رویاهاى به مقصد نرسیده ام را میسپارى به بهار سبزبرگ… به تمناى هر برگى که میرقصد در هیاهوى شکوفه هاو باران بهاری و آله های که می روید بر زمین، آمینى باشد بر آرزوهایم…
مى دانم… این بار دیگر خوب میدانم…
مى شودپر مهر ماند… آری لبریز از بهار
و آرمان هاى من رنگ تحقق میپذیرد…
ایمان دارم… که من میرسم به پشت هیچستان
آری به قول فروغ : من خواب دیده ام!
* این نثر ادبی بدون هیچ ویرایش و تغییری و کاملا مطابق متن ارسال شده توسط نویسنده می باشد.
3 نظرات
عالی نوشتی مخصوصا اونجا که میگه
ایمان دارم که من میرسم به پشت هیچستان
آری به قول فروغ : من خواب دیده ام!
👏🏻👏🏻💯💥
لذت بردم