خداوند بزرگ از خاک پاک انسان را آفرید ؛ انسانی که اشرف مخلوقات است، او فرشته ای است که از سوی خداوند ، هفت طبقه آسمان را به زمین فرود آمده است.
پس باید گنجینه کروی خاکی را که به دستش سپرده شده امانت داری کند ؛ تا در آینده به نسل های خودش که فرشتگان کوچک تری هستند ؛ سپرده شود .
بدون کم و کاست ، حتی ذره ای کوچک نباید از این گنجینه کم شود.
اما افسوس ! که این فرشته ها نسل به نسل سیاه دل و خودخواه تر میشوند ؛ و فقط از این صندوقچه ، که پر از الماس های درخشان ، طلا، نقره ، یاقوت کبود و زمرد سبز خوشرنگ است را برای خود می خواهد .
او به فرشتگان کوچک آینده ، که آینده سازان این صندوقچه کروی هستند ، رحم نمی کند ؛ انگار همه چیز با رفتنش به پایان می رسد.
استفاده نادرست از آسمان آبی ، از آب روانی که جاری است
از گاز و نفت و ……
این فرشتگان که اسمشان انسان است ؛ با استفاده نادرست باعث شدند که برخی نتوانند از آفریده های خداوند بزرگ استفاده کنند ؛ و از زیبایی آنها لذت ببرند .
آنها شب و روزشان یکی و ابری است ؛ آنها طلوع نورپرداز بزرگ را در صبح زیبا نمی بینند ؛ آنها الماس های درخشان را در تاریکی شب و در مقابل نور پردازی که شب کار است ، مشاهده نمی کنند ؛ روز و شبشان پوشیده از غبار و مه است ؛ اما نه آن مه صبحگاهی مه ای پر از آلودگی و ناپاکی.
نسل امروز آسمانی دارد بغض آلود که دوست دارد از دست این فرشتگان زمینی که باعث سیاهی دلش شده اند گریه کند.
اما عدهای از دانشمندان با علم و دانش به جایی رسیدند؛ که اگر روزی این صندوقچه کروی خاکی ، خالی از طلای سیاه شود ؛ فرشته های زمینی دیگری که بعدها به این خاک پا می گذارند ، باید چه کار کنند؟!.
آنها از نورپرداز بزرگ کمک گرفتند ؛ تا بتوانند انرژی گرمایی را فراهم کنند ؛ نورپرداز بزرگ (خورشید) با فرشته های زمینی (انسانها) دست همدلی و همکاری داد؛ اما نه در همه جای کره خاکی ، بلکه در برخی از مناطق ؛ چرا که در بعضی از مناطق حضور نورپرداز موقت و کم است ؛ و ابر های حلاجی شده در آنجا بیشتر خودنمایی میکند.
پس تکلیف چیست ؟!
چه باید کرد ؟!
از کجا باید شروع کرد؟!
آری ! باید شروع کرد؛ هیچ وقت برای شروع دیر نیست.
بیاییم ؛ دست در دست هم دهیم و نگذاریم انرژی به پایان برسد و دست خودمان است اگر درست و به موقع مصرف کنیم.
* این نثر ادبی بدون هیچ ویرایش و تغییری و کاملا مطابق متن ارسال شده توسط نویسنده می باشد.