رویداد آنلاین و رایگان داستان نویسی و رعایت اصول نویسندگی - پنجشنبه ۱۹ بهمن ۱۴۰۲، ساعت ۲۰

تولد من و تو

نویسنده: ثمین شیاسی

شدم مثل بچه ای که مادرش دعواش کرده؛ ولی میزنه زیر گریه و دوباره مادرشو بغل میکنه.!
مثل تویی که اومدی و همه ی داشته هام رو بردی.. قلبم، غرورم، تفکرات و خط قرمزام، امید و آرزوهام و هرچیزی که قبل از تو به داشتنشون میبالیدم!!
ولی من تورو جای همه ی نداشته هام دوست دارم! هرچی بیشتر ازت دور میشم بیشتر گیج میشم باید فراموشت کنم با منتظر معجزه بمونم؟! معجزه ی محال؟!!…
شاید آخرش هم اسمم به عنوان عاشق سرکش به یار نرسیده توی تاریخ ثبت بشه..

تو لیموشیرین دلچسب منی.. خنده ی بعد از گِریَم.. آبِ بعد از بَستنیم.. ماهِ توی آسمونم.. گلِ رزِ قرمزم… تو دلیل لبخندهای یهوییم بعد از مرور دیدنت، حتی از راه دوری.. ذوق بعد از قشنگ شدن نقاشیامی…
اما من…

من همون قهوه ی تلختم.. خواب بدِ بعد از ظهرتم…پنج درصد آخر شارژ گوشیت.. چای سردت… درصدای منفی تستات.. من گره ی هندزفریتم.. خراش روی انگشتت با کاغذم..
خلاصه من همه ی اون چیزایی ام که تو هیچوقت قرار نیست دوسشون داشته باشی..!!

سالهاست بدون وجود تو؛ توی ذهنم باهات خاطره ها دارم…
آشنا ترین غریبه ی شهرکوچیکه قلبم.. هروقت از خستگی خوابت نبرد، هروقت بغض راه نفساتو بست، هروقت دلت قدم زدن خواست ،همدم خواست یا فکر کرد کسی اونقدر دوستش نداره بخاطرش کل دنیارو نخواد ؛ یادت بیفته ینفر اینجا همه ی فکر و خیالاتش، سفیدیه لای موهاش، غم توی صداش تویی…ینفر اینجا میگه کل شهر بمیره ولی تو تب نکنی.. چشماش کور شه ولی تو اخم نکنی… یکی تمام حواسش به توعه وقتی تو حواس پرتی.. یکی هست که خنده هاشو نذر می‌کنه برای باز شدن گره ی بغض تو…
آخرین رویای من،
آروزی قبل از خاموش کردن شمع تولدم و آرزوی قبل از روشن کردن شمعِ شبِ شام غریبان؛ توی بودی…!!
درست مثل کودک فلجی که خواب دیده میتونه بدوعه،همونقدر محال…:)))

دلیلِ قشنگیِ شهریور..
باید باور کنم تورو ندارم و هیچوقت قرار نیست من باشم اون آرزوی قبل از فوت کردن شمعات…
ولی تولدت..تولد منم هست! تولدمون از دور مبارک لیموشیرینم!…🎂🎈

 

* این نثر ادبی بدون هیچ ویرایش و تغییری و کاملا مطابق متن ارسال شده توسط نویسنده می باشد.

نویسنده: ثمین شیاسی
وضعیت حق نشر:

وضعیت حق نشر:

حق نشر این نوشته برای داستان نویس نوجوان و نویسنده آن محفوظ است.

1 نظر

  1. Avatar
    علی اکبر وزان می گوید:
    29 آذر 1401

    من هم تولدم هست
    با تموم وجود این متن را زیست کرده ام به آغوشش کشیدمش و اشک ریختم.اشک ریختم.
    خیلی قریب.واقعا با تموم وجودم زندگیش کردم
    منم امسال اون رو آرزو کردم…
    فوق العاده بود

    به امید وصال
    تولدتون مبارک

    پاسخ

ارسال دیدگاه

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *