رویداد آنلاین و رایگان داستان نویسی و رعایت اصول نویسندگی - پنجشنبه ۱۹ بهمن ۱۴۰۲، ساعت ۲۰

حیاط خانه

نویسنده: فاطمه حسنی

حیاط، جایی به وسعتی کم، ولی با دفتری از خاطرات که بی شمار صفحه دارد و یاد آور خاطرات تلخ و شیرین ماست.
امروز، سیزدهم فروردین است؛ به اصطلاح همان سیزده به در خودمان. حتما فکر می‌کنید ما به باغی، جایی رفته ایم، اما اشتباه می‌کنید؛ امروز خانواده‌ی من و خاله و دایی‌هایم در حیاط خانه مادربزرگ هستیم و این اولین بار هست که جمع مان جمع است.
طبق معمول جناب خروس قهوه‌ای،سلطان حیاط، در حال هدایت همسران خود می‌باشد و همچون طاووسی به زیبایی خود می‌بالد و بسیار مغرور است. سرم رو می‌گردانم و به درخت زرشک می‌نگرم که چه زیبا مانند ستون این خانه در وسط حیاط ایستاده و ناظر بر همه چیز است؛ گویی نویسنده دفتر خاطرات حیاط او می‌باشد. از خاطرات شیرین کودکی‌های مادرم گرفته، تا مرگ پدرِ مادرم و غمی بزرگ که شانه‌های مادرم چون نوعروسی بیش نبود، توان تحمل این بار را نداشت.
با صدای مادرم، به کمکش می‌روم و مرغ‌های آغشته شده به ادویه رو در سیخ می‌کشم البته در حالی که فقط به لحظه‌ی لذت بخش خوردن آنها می‌اندیشم. آقایان مرغ‌ها را روی زغال می‌پزند و سویی دیگر بچه‌ها مشغول بازی هستند. پس از ساعت‌ها خوش‌گذرانی، همه به خانه‌هایشان می‌روند و مثل همیشه حیاط می‌ماند و مرغ و خروس ها و درخت زرشکش که پیرزنی مهربان از آنها نگهداری می‌کند.
حیاط، حیاط است؛ چه کوچک باشد، چه بزرگ و چه جوان باشد یا کهنسال، مهم این است که یا شاهد حیات است و یا حیاتی را در خود می‌پروراند.♡

 

* این نثر ادبی بدون هیچ ویرایش و تغییری و کاملا مطابق متن ارسال شده توسط نویسنده می باشد.

نویسنده: فاطمه حسنی
وضعیت حق نشر:

وضعیت حق نشر:

حق نشر این نوشته برای داستان نویس نوجوان و نویسنده آن محفوظ است.

1 نظر

  1. Avatar
    علی اکبر وزان می گوید:
    30 آذر 1401

    درود بر این قلم
    عجب داستانی!
    عجب قلمی
    ما رو از داستان هاتون محروم نکنید!
    منتظریم

    پاسخ

ارسال دیدگاه

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *