رویداد آنلاین و رایگان داستان نویسی و رعایت اصول نویسندگی - پنجشنبه ۱۹ بهمن ۱۴۰۲، ساعت ۲۰

فداکاری…

نویسنده: سروش اسفندیاری

ابر درحال گریه کردن بود. این‌بار اشک هایش سنگین تر به نظر می‌رسید. مثل اینکه زیادی ناراحت بود. چه کسی آزارش داده بود؟ چه کسی باعث این گریه شده بود؟ چه کسی دلش میخواست ابر گریه کند؟ درسته، هممون!
ماها دلمون میخواد ابر گریه کنه تا زیر اشک هایش قدم بزنیم! گریه کنه تا بوی قشنگ خاک رو بگیریم! درواقع ابر خودش رو فدا کرد و اشک ریخت تا ما آدما، حیوانات و گیاهان بتونیم ازش استفاده کنیم. قبول دارین وقتی ابر آروم گریه میکنه، قدم زدن رو برگایی که از درخت ریخته خیلی حال میده؟
راستی! چه کسی درخت را ناراحت کرده که باعث ریزش برگهایش شده؟!

 

* این نثر ادبی بدون هیچ ویرایش و تغییری و کاملا مطابق متن ارسال شده توسط نویسنده می باشد.

نویسنده: سروش اسفندیاری
تصویر وضعیت حق نشر:

وضعیت حق نشر:

حق نشر این نوشته برای داستان نویس نوجوان و نویسنده آن محفوظ است.

ارسال دیدگاه

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *