رویداد آنلاین و رایگان داستان نویسی و رعایت اصول نویسندگی - پنجشنبه ۱۹ بهمن ۱۴۰۲، ساعت ۲۰

عشق

نویسنده: رسول اکتسابی

عشق، نیروی فعال بشری است.
نیرویی است که موانع بین انسان‌ها را از سر راه برمی‌دارد و آدمیان را با یکدیگر و حتی با عناصر طبیعت پیوند می‌دهد.
عشق، انسان را از انزوا خارج و بر احساس جدایی از دیگران چیره می‌سازد و به او امکان می‌دهد که شخصیت خود را حفظ کند.
عشق کنش و فعل است که با سستی و تنبلی منافات دارد.
عشق یک عمل است نه یک احساس.
عشق  انگیزه بکار انداختن نیروهای انسانی است.
عشق، جوشش و تلاش و فعالیت است.
عشق، پایداری و جاودانگی و استمرار است، نه اسارت و سستی و خمودی.
عشق نثار کردن است نه تحت اختیار خود گرفتن. از این جهت،نثار کردن و بخشیدن برترین مظهر قدرت عشق است.
عشق باعث می‌شود که ما به زندگی و پرورش آنچه به آن مهر می‌ورزیم، بسیار رغبت نشان دهیم. آنجا که این رغبت وجود ندارد، عشق هم نیست.
عشق انسان را وا می‌دارد که معرفت و شناخت فعالانه در پدیده‌های پیرامون خویش داشته باشیم. این نوع شناخت، ما را به باطن طبیعت سوق می‌ دهد.
عشق تنها راه ارتباط با اسرار طبیعت و رازهای پیچیده آن است.
کشف هر رازی از طبیعت، کشف معرفت النفس، کشف چگونگی خویش را به همراه دارد.
گاهی این معرفت، از خودشناسی آغاز و به طبیعت ختم می‌شود.
فتح و گشایش این رازها هرگز نمی‌تواند با دانش معمولی بدست‌ آید.
این شناسایی کامل فقط به وسیلة عشق تحقق می‌یابد.
معرفت عاشقانه، یک معرفت حضوری نه حصولی است.
اینجاست که حافظ می‌گوید:
تا عقل و فهم بینی بی‌معرفت نشینی
یک نکته‌ات بگویم، خود را مبین که‌ رستی

عشق به رشد معرفت و تواضع و فروتنی و واقع‌بینی و خرد درونی نیاز دارد.
عشق یگانه پاسخ کافی و عاقلانه به مسئلة هستی انسان است.

عشق که اوج احساسات خالص عاشق را به ظهور می‌رساند، آثار و برکات بسیار شگرفی دارد که برخی از آنها را می‌توان برشمرد:

1- عشق باعث می‌شود که عاشق، خودبینی و خودخواهی را از خود دور کند و نخوت و غرور و تکبر را از خود بزداید. عشق انسان را از خودخواهی به دیگرخواهی سوق می‌دهد.

2- عشق باعث می‌شود که در درون عاشق سرشار از قدرت و توان و نیرو گردد. هنگامه عشق، عاشق باید صبوری کند و در برابر رنج‌ها و فشارها و غم‌ها از خود بردباری نشان دهد. عشق، شجاعت و دلیری را برای عاشق به ارمغان می‌آورد.
3- عشق، قوای آدمی را در درونش متمرکز می‌کند. عاشق از همه اشتغالات فکری و خیالات گوناگون بریده شده و تمام همّت خود را مصروف معشوق می‌کند. او از غیرمعشوق فاصله می‌گیرد تا همه قوایش را به سوی قبله معشوقش متوجه کند.

4- انسان به محض اینکه به دریای عشق فرو شود، خشونت و ز مختی و یک دندگی از او رخت برمی‌بندد و آرام آرام به سمت لطافت و ملایمت تغییر جهت می‌دهد. تجربة عشق او را به نرمی و خوشخویی متمایل می‌سازد. طبعش را ظریف و روحش را لطیف می‌گرداند.
5- عشق باعث می‌شود که عاشق دیگر اختیاری از خود نداشته باشد. اراده را از خود سلب و در اختیار معشوق قرار می‌دهد. در حقیقت ترک کام خود می‌کند تا کام دوست برآورد. او اختیار معشوق را عین اختیار خود و حتی مقدم بر خود می‌داند. از این‌رو تمام هوش و حواسش متوجه معشوق است و به خشنودی او قدم برمی‌دارد و زمام اختیار خود را به‌دست او می‌سپارد.

6- عشق باعث می‌شود که بخل و خسّت و تنبلی و ترس و جبن و غرور و تکبر و تمام صفات رذیله دیگر از وجود عاشق رخت بربندد و به وادی سخاوت و بخشندگی و ایثار و فداکاری درافتد. عشق از او فردی زرنگ و چالاک و باهوش می‌سازد. به طوری که رفته رفته این خصوصیات حسنه در تمام شئون زندگی‌اش جاری می‌گردد.

7- عشق باعث می‌شود که نگاه عاشق به عالم دگرگون شود. او دیگر هیچ زشتی و پلشتی و شری در عالم نمی‌بیند. هیچ عیب و نقص و مرضی در پدیده‌ها مشاهده نمی‌کند چون معشوق خود را از هر بدی و پلیدی و نقص و زشتی برّی می‌بیند. لاجرم تمام پدیده‌های عالم را اینگونه می‌نگرد.
به قول سعدی شیرازی:
به جهان خرم از آنم که جهان خرم از اوست
عاشقم بر همه عالم که همه عالم از اوست

پس عاشق به دلیل استغراق در حسن و نیکویی و زیبایی معشوق، هر خاری را گل، هر نقصی را کمال و هر عیبی را هنر و هر زشتی را زیبا می‌بیند.
8- عشق باعث می‌شود که عاشق به فطرت انسان خداگونه برگردد. به همین دلیل از دروغ و غیبت و تهمت و ظلم و گناه و خطا دور می‌گردد و قلبش را شستشو داده و پاک و زلال تقدیم معشوق می‌کند.

9- عاشق به همه انسان‌ها و حیوانات و گیاهان و جمادات عشق می‌ورزد. چرا که به هر طرف که می‌نگرد جمال زیبای او را در هر پدیده‌ای متجلی می‌بیند و زیر لب می‌گوید:
با صد هزار جلوه برون آمدی که من
با صد هزار دیده تماشا کنم تو را

10- عشق باعث می‌شود که عاشق به نفی خواسته‌های خود و حتی به نفی خود برسد و خود را فنای در معشوق ببیند. آنگاه دیگر چیزی از عاشق باقی نمی‌ماند که هر چه هست عشق است و معشوق.

 

* این نثر ادبی بدون هیچ ویرایش و تغییری و کاملا مطابق متن ارسال شده توسط نویسنده می باشد.

نویسنده: رسول اکتسابی
وضعیت حق نشر:

وضعیت حق نشر:

حق نشر این نوشته برای داستان نویس نوجوان و نویسنده آن محفوظ است.

1 نظر

  1. Avatar
    اعظم می گوید:
    12 دی 1401

    بسیار عالی
    ان شاء الله که شاهد موفقیت‌های روز افزون شما باشیم

    پاسخ

ارسال دیدگاه

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *