صد بار ز عشق گفتیم و عاشق نبودیم
صد بار ز یار گفتیم و خود لایق نبودیم
پرندگان را در آسمان دیدیم و آزاد نبودیم
اندوه را به جان خریدیم و شاد نبودیم
از داد زمان گفتیم و خود بیداد کردیم
زندگی را بدست خود بر باد کردیم
کاش عاشق میشدیم و دیوانه می گشتیم
در سرای دل با عشق ویرانه می گشتیم
شهریارا
عشق به پای خود به پابوس آمده بود
پس چرا دل شکستی .. مگر عاشق نبودی ؟
* این نثر ادبی بدون هیچ ویرایش و تغییری و کاملا مطابق متن ارسال شده توسط نویسنده می باشد.