رویداد آنلاین و رایگان داستان نویسی و رعایت اصول نویسندگی - پنجشنبه ۱۹ بهمن ۱۴۰۲، ساعت ۲۰
برندگان مسابقه داستان نویسی یلدای ۱۴۰۲ مشخص شدند! هم‌اکنون می‌توانید آثار برندگان را مشاهده نمایید.

عطر یاس

نویسنده: رضا شایسته

یادمه اون قدیما توی شهرمون پر بود از کوچه پس کوچه هایی که خونه های یه طبقه حیاط دار کنار هم ردیف شده بودن. کوچه هایی که بعدازظهرا بچه ها توشون با هیاهو گل کوچیک بازی میکردن . دخترا ته کوچه های بن بست کنار ماماناشون که داشتن با غیبت کردن سبزی پاک میکردن می‌نشستن یقل دوقل بازی میکردن . صبح های زود که از کوچه ها رد میشدی بوی یاس های لب دیوارا مستت میکرد . یاس هایی که انگار داشتن با هم عشقبازی میکردن . بلند بلند میخندیدن و با اشاره ما رو به همدیگه نشون میدادن . روزای خوبی بود . مردم پولدار نبودن اما دلشون خوش بود و تنور زندگیشون گرم . همه به هم لبخند میزدن . فامیل بازی ها داغ بود و هر کی مشکلی داشت توی همین جمع فامیلی سعی میکردن یه جوری کمکش کنن . نمازا طولانی و از ته قلب بود. انگار خدا کنارشون نشسته باشه و داره بهشون با لبخند نگاه میکنه . یادش بخیر . چه روزای قشنگی بود . پنج شنبه ها حیاط خونه مادربزرگا همیشه پر آدم بود. همیشه داشتن یه چیزی برای نذری میپختن که بوش کل محل رو ورمیداشت . حتی بادبادک هایی که توی هوا میرقصیدن انگار داشتن از اون بالا داد میزدن که آهااای مردم . به ما نگاه کنید و خوش باشید .
کاش بازم میشد ساعت ها رو عقب کشید تا برگردیم به اون دوران تا بازم از اول بچگی کنیم و زیر سایه پدر و مادر خوش باشیم . مادری که همیشه عاشق بود و پدری که به امید بودنش و سایه ش همیشه دلگرم بودیم و از چیزی نمی‌ترسیدیم . کاش کوچه های زندگی ما رو به جای بهتری میبرد . کاش یاس های لب دیوار بازم بوی عاشقی شون رو به ما هدیه میدادن تا دلمون رو عاشق کنن . کاش ………

 

* این نثر ادبی بدون هیچ ویرایش و تغییری و کاملا مطابق متن ارسال شده توسط نویسنده می باشد.

نویسنده: رضا شایسته
وضعیت حق نشر:

وضعیت حق نشر:

حق نشر این نوشته برای داستان نویس نوجوان و نویسنده آن محفوظ است.

ارسال دیدگاه

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *