رویداد آنلاین و رایگان داستان نویسی و رعایت اصول نویسندگی - پنجشنبه ۱۹ بهمن ۱۴۰۲، ساعت ۲۰

هر ورقش…

نویسنده: بهار بهروزنژاد

گذر عقربه های ساعت و صدای تیک تاکشان کلافه ات می کند ‌. شاید هم هول و واهمه ای را بر تنت می اندازد . از گام نهادن در مسیری که پا در آن گذاشته ای هراس داری و برای گذاشتن قدم های بعدی تردید .
و چه بسا خسته باشی . خسته و ناتوان از این همه جهد و تکاپوی به ظاهر بی ثمر ، از این همه دلخوشی و تسلای خاطر بی جا ، از این همه خفتن در رختخواب خسته تر از خودت و بی حاصل .
از رویا های شیرینی که سبب پدیدار شدن تبسمی بر لبانت می شوند و وادارت می کنند که ساعت ها تامل کنی و سر انجام به خود می آیی و بو می بری که چیزی جز خیال نبوده اند ، دلسرد شده ای .
اگر از کسی چشمداشت داری که پیراهن غم از تنت بدرد ، خیال باطلی را در سر داری.
آدمی به انتخاب هایی که می کند و تصمیماتی که می گیرد ، به حیات و ممات خویش معنا می بخشد .
به بذرهایی که امروز میهمان خاک شده اند و با اندکی آب در روز های آتی سبزیشان را به ارمغان می آورند بنگر . این دانه های تازه سر از خاک بیرون آورده توانمند تر از ما هستند ؟ یا امیدواری و سماجت را بیش از ما آموخته اند ؟ احتمالا این ماییم که باید راز بقا و زیستن را از آنها بیاموزیم و گویی پایبند بودن به روییدن را. این ماییم که یاقوت قیمتی زندگی را ناچیز کردیم . این ماییم که گاهی فراموش می‌کنیم پیمانی را با زندگی بسته ایم که ضامن آن وفاست نه جفا . این ماییم که خیلی زود همه چیز را از یاد می بریم و این ماییم که می خواهیم خیلی زود دفتر زندگی را ورق بزنیم و گمان میکنیم پشت این کاغذ ها چیزی پنهان شده است ، ولی دریغ که زندگی همین روزهاییست که در انتظار گذشتنشان نشسته ایم و آنها را در نمی یابیم .
*زندگی تجربه ی تلخ فراوان دارد ، دو سه تا کوچه و پس کوچه و یک عمر بیابان دارد ، ما چه کردیم و چه خواهیم کرد در این فرصت کم …؟
*سهراب سپهری

 

* این نثر ادبی بدون هیچ ویرایش و تغییری و کاملا مطابق متن ارسال شده توسط نویسنده می باشد.

نویسنده: بهار بهروزنژاد
تصویر وضعیت حق نشر:

وضعیت حق نشر:

حق نشر این نوشته برای داستان نویس نوجوان و نویسنده آن محفوظ است.

ارسال دیدگاه

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *