رویداد آنلاین و رایگان داستان نویسی و رعایت اصول نویسندگی - پنجشنبه ۱۹ بهمن ۱۴۰۲، ساعت ۲۰

عادت های نکرده

نویسنده: کیانا پویائی

از تخت که بلند میشوی تا رسیدن به پنجره سه قدم فاصله داری،وقتی پرده هارا کنار میزنی نورخورشیدسریع خودش را به چشمت میرساند،نیم قدم را با چشم بسته عقب میایی ولی بعداز چندلحظه به ان هم عادت میکنی وبرای رسیدن به پنجره به اندازه نیم قدمت ،خودت را جلو میکشی وبازش میکنی،حالا هوا برایت جریان پیدا میکند،نفس بکش،نفس بکش.
درخت ها وفضای سبز محوطه اسایشگاه مثل هر روز است به ان هم ،عادت کرده ای،ساعت نزدیک نه را نشان میدهدوصدای پای پرستارمیاید تا صبحت را بخیر بگویدوقرصت را بدهد،به صدای این قدم های غریبه هم عادت کرده ای ،قرصت را که میخوری لباس هر روزه دلتنگی و بی حوصلگی ات را تن میکنی وبین بقیه میروی،به حضور دلتنگ وغمگین بچه ها هم عادت کرده ای .
ساعت ها میگذردوصدای تیک وتاکش تورا هر لحظه به جلو میراند ،به ان هم…
سالن غذا خوری نهار را به انتظارت نشانده است،با واکرت که به ان هم عادت کرده ای ،به سمتش میروی،حتی مزه نهار را هم عادت کرده ای ،به بی نمکی بی روغنی حتی به بی رنگ و رویی اش هم عادت کرده ای .
بعد از چهار سال زندگی با این ریتم خاص،منتظر توصیه های راه رفتنی که از خشک شدن پاهایت برحذرت میکند ،نمی مانی.
حتی به راه رفتن های بی مقصد در محوطه وگز کردن این درخت تا ان باغچه را هم عادت کرده ای.
به عصرانه هایی که از روز اول تنها دلخوشی ات بود و هم صحبتی و شوخی های پیرمرد های دلتنگ و پیرزن های دلسردهم عادت کرده ای ،اوایل را به یادت میاوری وطرح کتاب هایت جان میگیرند ولی حالا به این کتاب نخواندن های بی دلیلت هم ،عادت کرده ای.
تا شام به همه چیز عادت کرده ای و هر شام به این فکر میکنی که ای کاش به این شام هاعادت نمی کردی ،ولی به ان هم عادت کرده ای ،قرص هایت را که میخوری و به سمت اتاقت میروی وداستان عوض میشود .
هیچ وقت به این راهرویی که تا اتاقت شبها تورا میبرد ،عادت نکرده ای .
به در و دیوار های اتاقت ،به رخت خوابت ،به تنهایی و این جای پر از نبودن حضور بچه هایت درسینه وذهنت ،عادت نکرده ای.
شب ها همه چیز کند میشود واز جریان می افتد ،پنجره را میبندی،پرده هارا باز میکشی،هوا را از جریان میاندازی.
تو به این فاصله بین پنجره تا تختت هم شبها عادت نکرده ای ،حتی به این خوده سبک و بی وزنت که دیگر نه خاطراتش را به دنبال میکشد و نه ارزوهایش را ،به این هم عادت کرده ای .

 

* این نثر ادبی بدون هیچ ویرایش و تغییری و کاملا مطابق متن ارسال شده توسط نویسنده می باشد.

نویسنده: کیانا پویائی
تصویر وضعیت حق نشر:

وضعیت حق نشر:

حق نشر این نوشته برای داستان نویس نوجوان و نویسنده آن محفوظ است.

ارسال دیدگاه

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *