رویداد آنلاین و رایگان داستان نویسی و رعایت اصول نویسندگی - پنجشنبه ۱۹ بهمن ۱۴۰۲، ساعت ۲۰

مرگِ شیفتگی

نویسنده: معصومه صالحی وند

چندی است بی وقفه و در تمام لحظات چشم به آسمان می دوزم تا چاره ی دل تنگی و بیتابی سرسام اور درونم را بیابم.
چشم به پرده سیاه رنگ نقاشی شده می دوزم و در آن لحظات، آرامش را میچشم آرامشی که منشا آن برایم پیدا اما عادت به آن برایم خطرناک است،اشتباهی که ممکن است به قیمت جانم تمام شود،خطری که جانم را می‌ستاند و مرا به مرگ محکوم می‌کند.
من اعتیاد و جنون را تجربه میکنم اما حس مبهم لا به لای این دو، بیشتر از هرچیزی مرا زمین گیر کرده است.
آن حس مبهم…
حسی که نمیدانم چیست هرچه که هست در من اعتیاد و جنون و آرامش را بوجود می آورد،حسی که با گذر این دقایق نحس، شدت می‌گیرد.
باید به آن پایان دهم. ذرات کالبدم به پرتو قدرتمند عروس و گوهر آسمان نیاز دارد،اما درونم چیز دیگری را طلب میکند،تنفسم هوای وجود او را به درونم هدایت میکند و سلول هایم با دیدن او آرام میشوند.
من برای آرامش، به فرمانروای ستارگان و پادشاه شب های سیاه نیاز دارم هرچند که برای زیبایی و تقویت وجودم باید خورشید را از خود راضی نگه دارم.
شاید آن حس مبهم لابه لای جنون و اعتیادم حس عشقی از جنس عشق مجنون و شاید هم فرهاد باشد.
شاید من عاشق ماه شده ام…
شیفتهٔ شب زنده داری ها و تبسم نگاهش.
اما برای زنده ماندن باید درخت احساساتم را قطع کنم خورشید منتظر من است…

 

* این نثر ادبی بدون هیچ ویرایش و تغییری و کاملا مطابق متن ارسال شده توسط نویسنده می باشد.

نویسنده: معصومه صالحی وند
وضعیت حق نشر:

وضعیت حق نشر:

حق نشر این نوشته برای داستان نویس نوجوان و نویسنده آن محفوظ است.

ارسال دیدگاه

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *