رویداد آنلاین و رایگان داستان نویسی و رعایت اصول نویسندگی - پنجشنبه ۱۹ بهمن ۱۴۰۲، ساعت ۲۰

زندگی اجباری…

نویسنده: فاطمه خداپرست

در دنیا غرق شده ایم ، هر روز که بیدار می‌شویم مشغول کارهای تکراری و اجباری می‌شویم.
دیگر از یکنواختی خسته شده ایم اما مجبوریم که زندگی کنیم .
اگر کسی از ما بپرسد که هدفمان از زندگی چیست ،
چه داریم که بگوییم؟
صورت هایمان بی رمق و خسته شده است و
انگار که دیگر انگیزه در دفترچه خاطرات مغزمان پیدا نمی‌شود.
گاهی وقتها که در مشغله های کاری و دنیوی مان وقتی برای اندیشیدن به موضوعی غیر از مشکلات پیدا می‌کنیم،
به خودمان می‌گوییم : ((نمیدانیم که کجای زمان ایستاده ایم.
سال هاست که عقربه های زندگی بی حرکت ایستاده اند،
انگار که دفتر تقدیرمان برگ برگ شده است و قسمت های خوبش گم شده اند
و حالا هر چیز که در طول عمرمان روی آن نوشته ایم پاک شده است‌ و یا بیهوده است ‌.
و ما هم گوشه ای از این دنیا گم شده ایم….))

اما تو بیا که ما دیگر اینطور نباشیم…
بیا امیدوار و امید بخش باشیم…
بیا معنی واقعی زندگی را انعکاس دهیم…
و بیا در این بهار زندگانی ،
شاد بمانیم و شاد بمانیم و شاد بمانیم….

 

* این نثر ادبی بدون هیچ ویرایش و تغییری و کاملا مطابق متن ارسال شده توسط نویسنده می باشد.

نویسنده: فاطمه خداپرست
وضعیت حق نشر:

وضعیت حق نشر:

حق نشر این نوشته برای داستان نویس نوجوان و نویسنده آن محفوظ است.

2 نظرات

  1. Avatar
    محبوبه گلبان می گوید:
    31 مرداد 1402

    دلنشین و زیبا نوشتی فاطمه خانم. به دلم نشست. انشالله شاهد دل نوشته های بیشتری با قلم خوب شما باشیم.

    پاسخ
  2. Avatar
    مهدی رحیمی هزارستانی می گوید:
    4 خرداد 1402

    دلم رو گرفت زیبا نوشتی

    پاسخ

ارسال دیدگاه

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *