دیــروز بـرفـتـم بـه ســر مقـبـر شــاهـــی
با بهت بدیدم کـه در ایـن روی ریـا نـیـسـت
ایــن شــاه طـبـیـب دل غـــم دیـده زوار
تـیـمـار دل غـم زده در شـهـر شـما نیست؟
این شاه شهید است چه گمنام و چـه مفـقـود
در عـرش خـداونـد کـه او کـم ز سهـا نیست
چـون بـهـر دفـاع از وطـن از جـان گـذشتـی
بـهـتر ز مـقـام تـو در این هفـت سـما نیست
من در عـجـبم فـرق شهید و دل من چیست
فرقی که به جز قـرب و مناجـات خـدا نیست
آن لحظه شـنـیدم که کسی پشت سرم گفت
مـن هـیـچ بگـشــتم و درم غیر خـدا نیسـت
گـفـت او کـه شـهادت هـدف اصـلی او شـد
گـفتم کـه در این راه دگر نـور به ما نیست
او گـفــت در جـواب مـن آرام چـو شـبـنم
در راه چراغی مگر از این شهدا نیست
او رفت و من و خلـوت و یک قبر بمانـدیم
زین راه ، رهایی به جز از ذکر ودعا نیسـت
اکـنـون دل من در طـمع وصل به یار اسـت
یـاری بده ای یـار که دل،بـنـد شما نیسـت
مـا در رهـت از هـمسـر و فرزنـد گذشتیـم
تـرسـی ز نبـود خـدم و کـاخ و بنـا نیسـت
مـا عـاشـق وصـل ملـکـوتـی تـو هـستیم
ایـن عـشق مـریضی که به امید شفا نیست
«چون چشم تو دل میبرد از گوشه نشینان»
معشـوق تو هسـتی،گُنَه از جانب ما نیسـت
* این نثر ادبی بدون هیچ ویرایش و تغییری و کاملا مطابق متن ارسال شده توسط نویسنده می باشد.
