اطلاعیه: بسیاری از بخش‌ها و امکانات وب‌سایت داستان نویس نوجوان در حال بازطراحی هستند و قابلیت دسترسی به آن‌ها وجود ندارد. برای اطلاع بیشتر از وضعیت این نگارش، بر روی علامت تعجب عبارت نسخه آزمایشی کلیک نمایید.

داستان نویس نوجوان

نسخه آزمایشی

نسخه ۱.۰: رونمایی از نسخه آزمایشی داستان نویس نوجوان

نسخه ۱.۱: معرفی مسابقه تابستانی ۱۴۰۳ و تغییرات جرئی دیگر

نسخه ۱.۲: انتشار نسخه جدید صفحه اصلی مجله داستان نویس نوجوان

نگارش 1.31
7 آبان 1403

ناامیدی در رگ های حیات

نویسنده: یونس کوه جانی

گره ی حیات همچون حصاری ازدل سنگی وآجری ناامیدی که دو طرف قلب شکسته ی خاکی کویری آن با فلزی همچون حلقه ای از دل کفش های آهنی زمین به هم، چسبیده است و بادندان هایی همچون درنده ای که هر شکاری را به دندان می گرفتند، پر های سیاه تاریکی و سفید ی ناامیدی که آدمی همچون ققنوس که دل سرخ و آتشی برتن داشت را زخمی کردند.
صدای آوازی همچون شاعری از خاکدان غم نا امیدی از حنجره نازک قلب پرندگانی که تپش سیاه و سفید داشتند شنیده می شد. صدایی که جریان خون سرخ کویر را آلوده کرده بود و صدای تپش شبنم صبحگاهی را گرفته بود.
طبیعت همچون بیماری با ناله به دنبال منشأ نا امیدی بودو ابرها همچون آبشاری دل سنگ اشک های خود را از چهره ی دلربایشان جاری کردند و چراغ طلایی آسمان همچون گندمی بی ثمر ساقه اش را از ریشه اش جدا کرد و لامپ خواب چشم افروخته شمع همچون ماهی قلب سفیدش را با دل نا امیدی همراه کرده است و تاج پر از نگین های درخشان آسمان همچون قلب ستاره هایی که دکمه های لباس خواب آسمان بودند به تکه های مختلف تبدیل شدند و ستون هایی همچون شمشیر کوه هایی که قلب زمین را پاره کرده بودند ، کلاه سفیدشان را به رگ های خون آب بخشیدند و زمین همچون دست فروشی کت و شلوارش را که به زیبایی رگ های رنگین کمانی بود ، برای برگشتن نبض امید خودش به فروش گذاشت و جانداران همچون نقش هایی ، صدای غرش رعدوبرق به سر می دادند.
ناگهان قطره ی اشکی از دل آجری و خاکی چشم آسمان همچون صیادی به شکار خود حمله کرد،پس پر هایی را که با قلب شکسته تاریکی و ناامیدی اشان تپش حیات را گرفته بودند را به دندان سه تیز خود گرفت. پرهایی که از آدمی همچون سیمرغ که قلبش را از ناامیدی به آتش زده بود و با دودی که به وجود آورده بود قلب شیشه‌ای و آبی حیات را به سرخی آتش افروخته درون آتش درآورد و قلب کیف کویری را در زیر بار سنگین‌ نا امیدی شکسته بود.

کمربند ی که از چرم حیات تشکیل شده است و نقش های همچون تپش قلب زمین بر روی آن کشیده شده است را بر دور کمر نا امیدی نبندیم چرا که باعث شکستن شیشه ی درون قلب زمین میشود.

 

* این نثر ادبی بدون هیچ ویرایش و تغییری و کاملا مطابق متن ارسال شده توسط نویسنده می باشد.

نویسنده: یونس کوه جانی
تصویر وضعیت حق نشر:

وضعیت حق نشر:

حق نشر این نوشته برای داستان نویس نوجوان و نویسنده آن محفوظ است.

2 نظرات

  1. Ali می گوید:
    10 اردیبهشت 1403

    خیلی تشبیهات و آرایه های اضافه داره. انگار یه مشت کلمه رو یاداشت کرده بودی. از کلمه ی همچون خیلی خیلی زیاد استفاده شد

    پاسخ
  2. کسرا می گوید:
    13 فروردین 1403

    دامنه واژگانی خیلی عالی دارید ولی درون مایه داستان خیلی ضعیف هست چیزی که خیلی محسوس هست بازی با واژگان

    پاسخ

ارسال دیدگاه

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *