اطلاعیه: بسیاری از بخش‌ها و امکانات وب‌سایت داستان نویس نوجوان در حال بازطراحی هستند و قابلیت دسترسی به آن‌ها وجود ندارد. برای اطلاع بیشتر از وضعیت این نگارش، بر روی علامت تعجب عبارت نسخه آزمایشی کلیک نمایید.

نسخه آزمایشی

نسخه ۱.۰: رونمایی از نسخه آزمایشی داستان نویس نوجوان

نسخه ۱.۱: معرفی مسابقه تابستانی ۱۴۰۳ و تغییرات جرئی دیگر

نسخه ۱.۲: انتشار نسخه جدید صفحه اصلی مجله داستان نویس نوجوان

نگارش 1.24
17 شهریور 1403

محتوا و ساختار داستان

تاریخ انتشار:

25 مهر 1401

زمان تخمینی مطالعه:

12 دقیقه

گلناز تقوائی

نویسنده در مجله داستان نویس نوجوان

محتوای داستان

چیزی که به شدت در سال‌های اخیر در محتوای داستان‌ها تکرار می‌شود و با حجم انبوهی از داستان‌هایی مواجه می‌شویم که به لحاظ تم و مضمون سرشار از بحث‌های از بین بردن خود یا ذهن، بیمار کردن آگاهانة جسم، صحنه‌های دزدی و غیره بوده است. نویسنده‌ای که با چنین مضمونی داستان می‌نویسد، حتماً توجیهی برای انتخاب آن ماجرا دارد؛ اما وقتی تعداد بسیار زیادی از نویسندگان یک نسل به این حالت روی می‌آورند که اینگونه بنویسند، سوال بزرگی به ذهن خطور می‌کند این است که چه اتفاقی می‌افتد که کاراکترهای اصلی داستان‌ها یا شخصیت‌هایی هستند که دارند خود تخریبی می‌کنند و یا این تخریب را دارند بر روی دیگری اجرا می‌کنند؟ یعنی شخصیت در معرض تخریب شدن و تخریب کردن است. حال این مورد می‌تواند در ساختار تغییر کند. مثلاً ممکن است در قالب فانتزی، رئال، جنایی و یا حتی کمدی پیاده شود، اما در بُعد نَفس نوعی تخریب انسانی را به نمایش می‌گذارد. البته نمی‌توان به طور صریح قضاوت کرد که این چنین مضامینی برای یک نسل خوب است یا خیر؛ اما با گسترش آن می‌تواند نوعی معضل به حساب آید. مورد دیگری که به شدت در محتوای داستان‌های امروزی به چشم می‌خورد، این است که نویسنده در فضاسازی داستان به شدت تحت تأثیر سریال‌ها است. یعنی در شیوة دیالوگ‌ها و گفتگوها کاراکترها فقط حرف می‌زنند و صحبت آنها به جایی نمی‌رسد. نوعی پاس کاری گفتگو صورت می‌گیرد که انتهایی برای آن وجود ندارد؛ یعنی نمی‌توان از این گفتگوها نتیجه گرفت. دیالوگ‌ها مفهوم ندارند و این از طرز تفکر سریال‌های ایرانی و ترکی گرفته شده، آن هم نه از سریال‌های سطح یک جهان؛ بلکه از سریال‌هایی که در سطح متوسط و پایین قرار می‌گیرند. نتیجة این مجموعه نشان می‌دهد که نویسنده دارد تجربه‌های زیستی خودش را می‌نویسد و این بسیار خوب است؛ چراکه هر نویسنده‌ای باید از تجربه‌های زیستی خودش شروع کند، اما تخیل نویسنده از تجربه‌های زیستی‌اش فراتر نمی‌رود؛ یعنی آن غنای ادبی که مخاطب از نویسنده انتظار دارد که تجربة زیستی خودش را بیان کند، اکثر داستان‌ها فاقد آن هستند. مسئلة دیگر که در محتوای داستان‌های امروزی خودنمایی می‌کند، فقر مطالعات پایه‌ای و کلاسیک است که این مطالعات اولیه یک گنجینة ارزشمند برای نویسنده ایجاد می‌کند، اما وقتی نویسنده مطالعات اولیه را نداشته باشد اینگونه است که مخاطب گویی فقط یک نوشته‌ای را می‌خواند که نهایت به یک فصل از سریال منتهی می‌شود. آیا کسی که به دهة بیست عمرش رسیده و هنوز وقت نکرده که بیست اثر از شاهکارهای ایران و جهان را مطالعه کند، چه توصیه‌ای می‌توان به او کرد؟ آیا چنین فردی می‌تواند وارد حوزة داستان‌نویسی شود یا خیر؟ آیا کسی که ادبیات را به صورت پایه‌ای مطالعه نکرده ولی احساس می‌کند که استعداد نوشتن دارد، می‌توان به او گفت که می‌توانی نویسنده شوی؟ همانگونه که به کسی که زیاد داستان می‌خواند نمی‌توان گفت که می‌توانی نویسنده شوی، عکس این قضیه هم صادق است؛ یعنی کسی که استعداد نوشتن داشته باشد اما خود را در محیط مطالعة داستان قرار نداده باشد، این هم در مضیقه قرار می‌گیرد و این‌ها نباید به سراغ نوشتن داستان بیایند.

ساختار داستان

یکی از مشکلات داستان‌های امروزی، ساختار آنهاست. در نقد مدرن نمی‌توان چندان فرم و محتوا را از هم متمایز کرد؛ مثلا نمی‌توان به صورت جداگانه دربارة فرم م محتوا بحث کرد، درواقع این دو کاملاً درهم تنیده هستند و هرگز از یکدیگر جدا نمی‌شوند‌.

مشکلات تکنیک و ساختار داستان
زبان فارسی

اولین مشکلی که در تکنیک و ساختار داستان‌های امروزی مطرح می‌شود، زبان فارسی است. یک نویسنده باید بتواند کلمات را درست و صریح بنویسد. مثلاً نوشتن «چیزِ مهمی نیست» اشتباه است؛ آن کسره نباید در دل متن ظاهر شود یا نگارش «تو ماله منی» اشتباه است و آن ه‍ چسبان در متن دیده شود، چراکه ساختار داستان را باهم می‌زند و نمایی زشت به نوشته می‌دهد. این یک مشکل بزرگ و تکراری در اکثر داستان‌های امروزی است. در یک داستان مسئلة ویرایش بسیار حائز اهمیت است. کسی که فقط بنویسید و دلخوش باشد که کس دیگری داستانش را ویرایش کند، این نویسندة درستی محسوب نمی‌شود.

عدم ریتم

در مورد مشکلات فنی و تکنیکی گاهی داستان کوتاه‌هایی نوشته می‌شوند که درواقع این داستان فقط یک فصل از رمان است، نه صرفاً یک داستان کوتاه. همانگونه که در یک فصل از رمان می‌توان پُر‌گویی یا فضاسازی کرد، در داستان کوتاه هم گاهی چنین کاری صورت می‌گیرد. یعنی تا می‌خواهد داستان را بعد از چند صفحه فضاسازی شروع کند، تمام می‌کند و اینجاست که ریتم رعایت نمی‌شود. این نشان دهندة آن است که ذهنیت، ذهنیت یک داستان کوتاه نیست. یک نویسندة داستان کوتاه باید در وهلة اول حواسش به ریتم باشد؛ یعنی ریتم درونی و برونی داستان براساس آن چیده شود، وگرنه از نظر عناصر داستان یک داستان کوتاه با یک داستان بلند و یک رمان فرقی نمی‌کند. اگر یک پلات درست داشته باشیم، کاراکترها را درست بچینیم، دیالوگ‌های خوب و فضاسازی و اوج و فرود مناسبی داشته باشیم و گره‌های داستان هم درست چیده شده باشند و بعدهم گشوده شوند، یک داستان کوتاه یا بلند یا رمان درست می‌شود از نظر عناصر داستان؛ اما ریتم چیده شدن این عناصر در رمان و داستان کوتاه بسیار متفاوت است و طبعاً در داستان کوتاه چون حجم نوشته کمتر است، نمی‌توان از کاراکترهای زیادی استفاده کرد، نمی‌توان زیاد در شخصیت پردازی مانور داد؛ یعنی شخصیت در داستان کوتاه نسبت به رمان محدود می‌شود.

فضاسازی

ایراد دیگری که در اکثر داستان‌های امروزی وجود دارد، این است که نویسنده قسمت اعظم داستان را به فضاسازی اختصاص می‌دهد. مثلاً اگر داستانی ده صفحه است، پنج صفحة آن را به فضاسازی اختصاص می‌دهد. این داستان با فضاسازی گسترده‌ای شروع می‌شود، اما وقتی به اصل مطلب که می‌رسد، داستان پایان می‌یابد. فضاسازی این نیست که مثلاً توضیح دهیم گل‌ها و درختان باغچه اینگونه بود، خانة قدیمی فلان ویژگی‌ها را دارد؛ بلکه فضاسازی یعنی تمام توصیف‌ها و ویژگی‌های زمانی و مکانی را در درون پلات بگنجانیم نه اینکه صرفاً یک انشای جداگانه دربارة محیط بنویسیم و بعدهم دو کاراکتر باهم گفتگو کنند بعدهم داستان تمام شود.

عدم سیر خطی

مسئلة دیگری که در بحث تکنیک و ساختار مطرح می‌شود، این است که وقتی نویسنده‌ای محتوای داستانی را تعریف می‌کند، با آن چیزی که روی کاغذ پیاده می‌شود، دو چیز کاملاً مجزاست؛ یعنی دوتا حالت متفاوت رخ می‌دهد که این هم به ریتم داستان برمی‌گردد. مثلاً وقتی نویسنده یک پاراگراف از داستانش را اینگونه تعریف می‌کند: کاراکتر دزد پول‌ها را از فلان جا دزدید، سر پلیس کلاه گذاشت، پول‌ها را قایم کرد و بعدهم فرار کرد. تا اینجا نویسنده داستان خود را برای ما تعریف کرد و پلات قابل قبولی ارائه داد. حال وقتی این پلات روی کاغذ پیاده می‌شود، اینگونه بیان می‌کند: فقط دو یا سه صفحه به توصیف قیافة ظاهری دزد اختصاص داده و بعد که باید قسمت اصلی ماجرا را بیان کند، داستان را تمام می‌کند. مثلاً دزد سر پلیس را به نحوی شیره مالید و فرار کرد. اینجایی که فرار می‌کند مربوط به اصل داستان است و باید کامل و واضح توضیح داده شود نه اینکه با یک جمله سر و ته آن بسته شود؛ یعنی چی که سر پلیس را شیره مالید و فرار کرد و تمام. این یعنی عدم ریتم یعنی وقتی که به اوج داستان که می‌رسد، داستان تمام می‌شود و اینجاست که باید سیر خطی داستان با ریتم هماهنگ شود. اگر نویسنده‌ای بتواند ریتم داستان را رعایت کند، نصف بیشتر راه را رفته است.

نکاتی که می‌تواند به بهبود نوشته کمک کند.

یک نویسنده باید بسیار منظم و دقیق باشد و باید از لحظه لحظة زندگی‌اش استفاده کند؛ بنابراین وقتی نویسنده‌ای دارای تمرکز ذهنی بالا باشد، می‌تواند سرعت کار را بالا ببرد. یعنی یک نویسنده باید انضباط ذهنی داشته باشد و این انضباط ذهنی نویسنده را به جلو هدایت می‌کند

یافتن ایده: تمام قصه‌های جهان گفته شده و هیچ قصه‌ای وجود ندارد که ناگفته مانده باشد، در این صورت تکلیف نویسندة جدید چیست؟ آن چیزی که یک نویسندة جدید را از نویسندة قدیمی متمایز می‌کند، دیدگاه روایتگری این دو نویسنده است. هر چیزی گفته شده اما نه زبان و دیدگاه تو. یعنی جایگاهی که یک نویسندة معاصر ایستاده و روایت می‌کند، منحصر به خود اوست؛ اگر براساس دیدگاه خودت بنویسی که برنده می‌شوی در غیر این صورت کاری تکراری انجام می‌دهی.

دیالوگ چه ساده و چه پیچیده باید داستان را به مرحلة بعد ببرد؛ یعنی پلات را به جلو هدایت کند. دیالوگ‌ها در داستان‌های امروزی بیشتر بی‌هدف نوشته می‌شوند و قضیه را به جلو هدایت نمی‌کند. اینگونه دیالوگ‌ها چندان پایه و اساس ندارند و داستان را بی‌هدف جلوه می‌دهند.

انتخاب کلمة درست بخشی از کاراکترسازی یا شخصیت سازی است؛ یعنی کاراکتر را با استفاده از کلماتی که در درون دهان او می‌گذاریم، به راحتی می‌توانیم توصیف کنیم. مثلاً یک شخصیت تحصیل کرده باید از کلمات مؤدبانه استفاده کند نه اینکه از کلمات زشت و رکیک بهره ببرد. دیالوگ در شخصیت سازی بسیار حائز اهمیت است؛ یعنی در داستان‌های مدرن دیگر نیاز به استفاده از توصیف‌های آنچنانی نیست، بلکه با استفاده از چند دیالوگ خوب می‌توان شخصیت آن کاراکتر را ساخت.

برای انتخاب نام برای داستان، اینگونه نیست که حتماً ابتدای آن نام آن تعیین شود؛ بلکه گاهی می‌توان یک داستان را کامل نوشت سپس برای آن یک نام مناسب گذاشت. نام برای داستان در دو حالت مهم است: الف: داستان فلش پیکشن باشد، در فلش پیکشن‌ها داستان از اسم آن شروع می‌شود. ب: رمان. رمان معمولاً در بین مخاطبان ادبی با اسم جا می‌افتد. اگر اثر با یک اسم جا بیفتد باید تا آخر با همان اسم باشد. اما در داستان کوتاه نام چندان مهم نیست.

در دیالوگ نباید شکسته نویسی مصادف با اشتباه نویسی باشد. شکسته نویسی یعنی مثلاً حرف (را) (رو) نوشته شود. اما کلمه نباید اشتباه نوشته شود مثلاً کلمة (مثل) را نباید (مث) نوشت. کتاب سند مکتوبی است که باقی می‌ماند و وقتی کلمة اشتباه درون آن باشد، باعث بدفهمی و بدآموزی برای نسل‌های بعدی می‌شود‌.

یک نویسنده نباید از نوشتن دور شود. او باید هر روز بنویسید؛ نه صرفاً داستان بلکه یک مقاله یا دلنوشته. باید نوشت و نوشت، نه اینکه بین نوشته‌ها فاصله بیفتد.

یک نویسنده باید بتواند اکثر آثار داستانی ایران و جهان را مطالعه کند. این آثار در ایران شامل چهل نویسنده و در جهان حداقل صد نویسنده می‌شود. و اینکه مثلاً کسی بخواهد آثار ایرانی را بخواند، باید از اوایل داستان نویسی شروع کند تا به داستان‌های سال‌های اخیر برسد. بهترین استاد هر نویسنده کتاب است. البته این را هم باید افزود که بهترین دوران برای مطالعة رمان، دوران نوجوانی است؛ چراکه وقتی انسان به دوران جوانی که می‌رسد، درگیر مشغله‌های زندگی می‌شود، بنابراین چندان زمانی برای مطالعة رمان ندارد.

فهرست آثار ادبی فارسی که علاقمندان به نویسندگی باید حتماً بخوانند.
قصه‌های کهن

هزار و یک شب
امیر ارجمند نامدار
حسین کرد شبستری

آثار پیشکسوتان

صادق هدایت (داستان‌های کوتاه)
محمدعلی جمالزاده (داستان‌های کوتاه)
عبدالحسین صنعتی‌زاده (رستم در قرن بیست و دو)
بزرگ علوی (چشم‌هایش)
صادق چوبک (سنگ صبور)
مشفق کاظمی (تهران مخوف)
غلامحسین ساعدی (عزاداران بیل)
اسماعیل فصیح (شراب خام)
بهمن فارسی (شب یک، شب دو)
هرمز شهدای (شب هول)
بهرام صادقی (ملکوت)
امیر عشیری (سایة اسلحه)
ایرج پزشکزاد (دایی جان ناپلئون)
رضا دانشور (خسرو خوبان)
سیمین دانشور (سووشون)
جلال آل احمد (سنگی بر گوری)
عباس نعلبندیان (وصال در وادی هفتم)
صمد بهرنگی (مجموعه اولدوز)
هوشنگ گلشیری (شازده احتجاب)
رضا براهنی (رازهای سرزمین من)
احمد محمود (همسایه‌ها)
غزاله علیزاده (خانه ادریسی‌ها)
ابوتراب خسروی (اسفار کاتبان)
منیرو روانی‌پور (اهل غرق)
شهرام رحیمیان (دکتر نون)
رضا قاسمی (همنوایی شبانه ارکستر چوب‌ها)
شهریار مدنی‌پور (شرق بنفشه)
شهرنوش پارسی‌پور (طوبی و معنای شب)
گلی ترقی (دو دنیا)
زویا پیرزاد (چراغ‌ها را من خاموش می‌کنم)
کوروش اسدی (باغ ملی)
امیرحسین چهلتن (دخیل بر پنجره فولاد)
محمود دولت‌آبادی (جای خالی سلوچ)
عباس معروفی (سمفونی مردگان)
نادر ابراهیمی (بار دیگر شهری که دوست می‌داشتم)
بیژن نجدی (یوزپلنگانی که با من دویده‌اند)
ابراهیم گلستان (اسرار گنج دره جنی)
شمیم بهار (سه داستان کوتاه)
محمد محمدعلی (آدم و حوا)
علی اشرف درویشیان (آبشوران)
جعفر مدرس صادقی (گاو خونی)
مجید قیصری (دیگر اسمت را عوض نکن)
هوشنگ مرادی کرمانی (قصه‌های مجید)
احمد دهقان (من قاتل پسرتان هستم)
حبیب احمدزاده (شطرنج با ماشین قیامت)
ناصر تقوایی (تابستان همان سال)
تقی مدرسی (یکلیا و تنهایی او)

دیدگاه‌ها

ارسال دیدگاه

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند. *