رویداد آنلاین و رایگان داستان نویسی و رعایت اصول نویسندگی - پنجشنبه ۱۹ بهمن ۱۴۰۲، ساعت ۲۰

دلتنگی هایم

دلتنگ که میشوم … ازدیده غم میچکد روی کاغذ و قندیل میبندد اشک جوهر روی سرمای تن کاغذ…
و من همچون چلچله ای خفته در هیاهوی بهار ، آرام گرفته ام روی برگه های خسته دفتری کهنه…

دلم گرفته از شلوغی شهر … از این ترافیک و بی قراری کودکی که با درد ,به شیشه میزند…
و من حتی به اندازه کاشتن شاخه گلی شادی، اختیار ندارم…
دلم گرفته از مردمی که افراد کم حرف و غمگین را جذاب میپندارند و به لبخند هر چند غمگین روی لبها اسم شیرین کاری میدهند…

دلگیرم از زندگی که از آغاز اجباری است و به اجبار میکشاندم تا ناکجاهایی که درک بیگانه گی اش خود صد هزاران راه نرفته است…

دلگیرم از دوست صمیمی… دلگیرم از این سرمای کرخ کننده زمستان…

قدم میزنم روی سفیدی لباس عروس زمستان و قلبم غرق غمها و لبریز دلتنگی هاست…
و گوش میسپارم به صدای شبیه سکوت شکستن بلورهای برف زیر سنگینی یک جفت کفش که میرود و مرا هم با خود میبرد…

 

ارسالی از: آیلار وفائیان

حق نشر این نثر ادبی برای داستان نویس نوجوان محفوظ است.

* این نثر ادبی بدون هیچ ویرایش و تغییری و کاملا مطابق متن ارسال شده توسط نویسنده می باشد.

تصویر وضعیت حق نشر:

وضعیت حق نشر:

حق نشر این نوشته برای داستان نویس نوجوان و نویسنده آن محفوظ است.

ارسال دیدگاه

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *