مادر سر سجاده آه کشید
پدر
پشت ابری از مه پنهان بود
هیچ نگفت
تنها به افق خیره شده
سیگار را میبلعید
من اما میدانستم
در دل دردی دارد
یخچال هم
از گرسنگی غمگین بود
یاد حرفی از کسی افتادم
همه چیز آرام است
هیچ نگو ……..
* این نثر ادبی بدون هیچ ویرایش و تغییری و کاملا مطابق متن ارسال شده توسط نویسنده می باشد.