داستان نویس نوجوان ۷ ساله شد!🎉 ۶۵٪ تخفیف ثبت نام در دوره جامع آموزش داستان نویسی آغاز شد. این فرصت را از دست ندهید.

حریم شخصی

نویسنده: باران برشان

در خانه زد و در را برایش باز کردم. وارد شد و کیفش را روی میز دم در پرتاب کرد. سپس گوشی اش را برداشت و روی مبل پرید. فهرست پیام هایش را چک کرد. تا به حال اینقدر اعصاب خورد ندیده بودمش! بعد گوشی اش را کنار انداخت و کیفش را برداشت و به اتاقش رفت. گوشی اش را برداشتم و پیامش را خواندم. اشک در چشم هایم جمع شد چون برای دوستش نوشته بود:
مادرم همه چیزم را چک می کند و حریم شخصی برایم نمی گذارد. در مدرسه هم ضایع شدم که تنها دختری هستم که مادرش همه چیزش را چک می کند

گوشی اش را خاموش کردم و کناری گذاشتم. به طرف پنجره رفتم و اشک هایم را پاک کردم

به حریم شخصی دیگری احترام بگذاریم 🖊

 

* این داستان بدون هیچ ویرایش و تغییری و کاملا مطابق متن ارسال شده توسط نویسنده می باشد.

نویسنده: باران برشان
تصویر وضعیت حق نشر:

وضعیت حق نشر:

حق نشر این نوشته برای داستان نویس نوجوان و نویسنده آن محفوظ است.

1 نظر

  1. Avatar
    فاطمه می گوید:
    6 دی 1401

    آفرین

    پاسخ

ارسال دیدگاه

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *