رویداد آنلاین و رایگان داستان نویسی و رعایت اصول نویسندگی - پنجشنبه ۱۹ بهمن ۱۴۰۲، ساعت ۲۰

وابسته

نویسنده: محیا هیودی

یکی روز در دل جنگلی
بُوَد درخت تیره دل سنگدلی
چو قمری بسازد سرش آشیان
بنالد ز دستش که اینجا نمان
بگفت ؛ساختم به سختی خانم ام
مکن دور ز آیین و کاشانه ام
گذشت چند ماهی و قمری برفت
بماند درخت تیره دل سنگ سخت
که سوزانَدَش غم هجر او
فراغش چو آتیش بر چشم او
بگفت :این منم آن تنومند درخت
که اینک شدم این چنان مهرپرست
مرا هیچ چیز نبود ز بیم هراس
چرا این چنان مانده ام آس و پاس؟

 

* این نثر ادبی بدون هیچ ویرایش و تغییری و کاملا مطابق متن ارسال شده توسط نویسنده می باشد.

نویسنده: محیا هیودی
تصویر وضعیت حق نشر:

وضعیت حق نشر:

حق نشر این نوشته برای داستان نویس نوجوان و نویسنده آن محفوظ است.

ارسال دیدگاه

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *