پاییز

پاییز از راه می رسد تا قصه ریزش برگ ها سرما زده به زیر درختان را یاد آور باشد ، تا یاد آور وزش باد ها و رقص برگ ها در چرخه سردسیری زمان باشد چشمت را که خوب باز میکنی برگ ها را میبینی که با موسیقی دلنواز باد از شاخسار درختان سرما خورده همانند سربازان تیر خورده رها می گردند وبه زیر پای عابران می ریزند و چشم دلت را که باز میکنی زیبا ترین تصویر خلعت را می بینی که با قلم هنرمندانه اش رنگ های تند و گرم تابستانش را به رنگ های سرد و دلپذیر پاییزش تبدیل می کند و می فهمی که بار دیگر خالق هنرمند قدرت خود را به نمایش گذاشته تا در روزهای دراز و شب های کوتاه ، تابستان آفرینش چهره ای دگرگون پیدا کند ، پاییز می آیدکه برگ ریزان بی نظیرش نمایشی از رستاخیز بزرگ پروردگار تواناست و همچنین پاییز می آید که تا به خاطر بسپاریم زندگی درختان در ریزش ناگهانی برگ ها تمام نمی شود تا بدانیم خزان طبیعت معادل مرگ و نابودی نیست بلکه جلوه ای از حیات و زندگی است

* این نثر ادبی بدون هیچ ویرایش و تغییری و کاملا مطابق متن ارسال شده توسط نویسنده می باشد.