رویداد آنلاین و رایگان داستان نویسی و رعایت اصول نویسندگی - پنجشنبه ۱۹ بهمن ۱۴۰۲، ساعت ۲۰

خواستن توانستن نیست!

نویسنده: حدیث سادات حسینی

نمیدانم کجایی ؛
سقف بالای سرت کجاست ؛
هنوز هم دلت برای پیرمرد گل سر فروش روبروی سینما بامداد تنگ میشود !؟
به یاد دارم میگفتی همه ی آدم ها به چنین کسی نیاز دارند ؛ کسی که بدون توضیح و توقع ، درکت کند ؛ میگفتی او حتی نمی‌داند فهمیدگی نهفته در حرف هایت را باور کند یا صورت به ظاهر کم سن و سالت را ؛ اما گوشی خیلی شنوا برای حرف هایت دارد !
هنوز هم دوست داری توی رستوران نداشته ات کمپوت گیلاس با نان بربری کنجدی بفروشی !؟
با این همه ناعدالتیِ دنیا ، به من بگو ؛ هنوز خدا برایت دردانه الله است !؟
هنوز دوست داری رژ قرمزِ پررنگ بزنی و تمام آینه را ردِ لبی کنی تا لحظه به لحظه بیشتر یادت بیاید عاشق خودت هستی ؟!
خنده هایت گشاد تر شده؟! از مرحله ی سیب خندیدن به گلابی خندیدن رسیده ای !؟
هنوز حاضری برای اینکه باران ببارد ، یک دانه از آدامس های نعنایی گم شده توی جیب کاپشنت را فدا کنی !؟
؛ هنوز میخواهی آن کسی که دستش را میگیری و به فروشگاه میبری تا باهم کوه جوراب بخرید ، من باشم !؟
برایم بگو ؛
اصلا از گم شدن پاک کنت در سال دوم دبستان بگو ؛ از خط چشم زشت عمه پوری در مراسم ماهگرد ازدواج عمو منصور و زنعمو شهلا بگو ؛ از کاشی های زرد آبی و نامنظم کافه بهمن بگو ؛
اما بگو !
بگذار سلول هایم ، انعکاس صدایت را در بر گیرد !
من اما حالا ،
ایستاده در تاریکیِ عمقی خفه ، یک جمله بیشتر برای تو که آسمان قلبم پوشیده است از صدای قهقهه های دلگشایت ، و تمام کسانی که حاضرند تکه ی آخر پیتزایشان را فدای لحظه ای از خنده ی محبوبشان کنند ، ندارم ؛
آهای !
شیرین ها و فرهاد ها ؛
اینکه بالِ پروازش را بچینید تا اگر بخواهد هم نتواند برود ، درست نیست ؛
بیایید برای هم دلبری باشید که محبوبتان اگر بتواند هم ، نخواهد شیفتگی دلش به خال روی گونه ی چپتان را دور بریزد !
بیایید باور کنیم ؛
خواستن توانستن نیست !

 

* این نثر ادبی بدون هیچ ویرایش و تغییری و کاملا مطابق متن ارسال شده توسط نویسنده می باشد.

نویسنده: حدیث سادات حسینی
تصویر وضعیت حق نشر:

وضعیت حق نشر:

حق نشر این نوشته برای داستان نویس نوجوان و نویسنده آن محفوظ است.

ارسال دیدگاه

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *