رویداد آنلاین و رایگان داستان نویسی و رعایت اصول نویسندگی - پنجشنبه ۱۹ بهمن ۱۴۰۲، ساعت ۲۰

سدیم کلرید

نویسنده: ورونا مرادی

سلام شاید دوست دارید در مورد من که انقدر در کتاب ها خاطر خواه دارم بدونید من سدیم کلرید یک دختر پر جنب و جوش و شیطون و بانمک هستم . خانم سدیم مادر بنده است و آقای کلر پدرم هستند . این دو فرد خیلی رومانتیک ازدواج کردند . مامانم یعنی سدیم از خانواده محترم قلیایی ودختر ارشد اشرافی ها بوده که در کوچه اول تناوبی متولد شده . خانواده فلزات بسیار نرم ، حساس، واکنش پذیر همچنین پرسرعت هستند . جدا از این مامانم یکی از پرقدرت ترین شناگر هاست که این استعداد نصیب من هم شده . این جانب پدرم آقای کلر از سرمایه گذاران کشور است واز قدیم خانواده نافلزها به خاطر مالکیت کارخانه هالوژن یعنی نمک ساز بر سر زبان ها هستند . مامانم یکی از الکترون هاشو به پدرم به عنوان سالگرد ازدواج هدیه داده تا پدرم سوپر من سرمایه‌داران بشود . 4 ماه بعد از ازدواج این زوج معروف مامانم به یون مثبت و باردار می شود . و یک دختر سفید و بلوری به نام سدیم کلرید پا به چهان می‌گذارد. ناباورانه پدرم قصد داشت اسمم رو طلایی بزاره چون خودش عاشق رنگ زرد است . مامانم که نقطه جوشش رفته بالا و گفته اصلا و ابدا بهتره ترکیب اسم های خودمون رو بذاریم . یک خوشانسی دیگر که نصیب من شده وقتی به دنیا اومدم مثل بلور می‌درخشیدم و نرم ولطیف بودم . فلزات در حالت جامد خیلی تنبل هستند و دست به سیاه و سفید نمی زنند منم که دورگه ام مجبورم کارها را انجام بدم . همین که میرم توی آب فول شارژ میشم و حسابی بالا پایین میپرم . خلاصه اینکه ما خانواده ی ارجمندی هستیم و سعی داریم رسانایی خود را در آب افزایش دهیم .

 

* این داستان بدون هیچ ویرایش و تغییری و کاملا مطابق متن ارسال شده توسط نویسنده می باشد.

نویسنده: ورونا مرادی
تصویر وضعیت حق نشر:

وضعیت حق نشر:

حق نشر این نوشته برای داستان نویس نوجوان و نویسنده آن محفوظ است.

ارسال دیدگاه

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *