رویداد آنلاین و رایگان داستان نویسی و رعایت اصول نویسندگی - پنجشنبه ۱۹ بهمن ۱۴۰۲، ساعت ۲۰

پارچه‌ی طرح‌دار

نویسنده: علی پرواسی

زن پارچه‌ی صورتی گل‌دار را انتخاب کرد و با خود برد. این چندمین نفری بود که پارچه‌ی طرح‌دار انتخاب می‌کرد. در مغازه چند پارچه‌ی بی‌طرح از سفارشات قبلی مانده بود. باوجود تعداد کم و قیمت ارزان آنها باز هم کسی پارچه‌ی ساده را نمی‌خرید زیرا رنگ و طرح پارچه‌های دیگر چشم خریدار را می‌گرفت و نمی گذاشت کسی پارچه‌ی ساده بخرد. تعداد پارچه‌های بی‌‌طرح سه پارچه بود که رنگ آنها سبز، زرد و قرمز بود.
پارچه‌ی سبز رنگ گفت: با این بار جدیدی که آمده فکر نکنم کسی ما را بخرد.
پارچه‌ی زرد با غمگینی گفت: من هم با نظر تو موافقم. شاید تا همیشه توی این مغازه بمانیم.
پارچه‌ی قرمز گفت:من از این وضعیت خسته شدم. باید به فکر چاره‌ای باشیم، کسی راهی نمی‌داند؟
کسی جوابی نداد، پس از مدتی پارچه‌ی زرد گفت: آنها به دلیل ترکیب رنگ و طرحشان زود به فروش می‌رسند. پس ما هم باید با هم ترکیب شویم تا پارچه‌ای زیبا ایجاد شود.
پارچه‌ی سبز پرسید: چگونه با هم ترکیب شویم؟
پارچه‌ی زرد پاسخ داد: من با قیچی و چرخ خیاطی دوست هستم، می‌توانیم از آنها کمک بگیریم. بیاید برویم پیش آنها.
سه پارچه غلت خوران پیش قیچی و چرخ خیاطی رفتند.
قیچی پرسید: شما چرا به اینجا آمده‌اید؟ مگر شما نباید پیش بقیه‌ی پارچه‌‌ها باشید؟
پارچه‌ی زرد داستان‌ را برای قیچی و چرخ خیاطی تعریف کرد. قیچی و چرخ خیاطی کار خود را شروع کردند. بعد از چند دقیقه پارچه‌ای با گل‌های سبز و قرمز با پس زمینه‌ی زرد آماده شد. هر سه آنها از شکل تازه راضی بودند. آنها پیش پارچه‌های دیگر بازگشتند و اولین مشتری که وارد شد آنها را خرید.

 

* این داستان بدون هیچ ویرایش و تغییری و کاملا مطابق متن ارسال شده توسط نویسنده می باشد.

نویسنده: علی پرواسی
تصویر وضعیت حق نشر:

وضعیت حق نشر:

حق نشر این نوشته برای داستان نویس نوجوان و نویسنده آن محفوظ است.

ارسال دیدگاه

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *