داستان نویس نوجوان ۷ ساله شد!🎉 ۶۵٪ تخفیف ثبت نام در دوره جامع آموزش داستان نویسی آغاز شد. این فرصت را از دست ندهید.

دیکتاتوری باد

نویسنده: محمد حسین لادانی

نسیمی می پیچید
هرچند آرام ولی ناگهانی
سرمست بود و در دشت رها
خنکای خاصی داشت و حس زیستن را
با خود حمل می داد و در فضا پخش می کرد.
بی اعتنا به لانه پرندگان ، گوش درخت را می خراشید.
در تمام آن دشت دیگر تنها هوهوی او شنیدنیست.
باد که تشنه می شد ،از آب می نوشید و سیراب می شد
اکنون هیچ بادی نمی آید
بوته های خار را دیگر کسی جمع نمی کند
ولی فریاد های خالی باد در ذهنم مرور می شود
دلم تنگ شده برای آن وقت هوایی که من و تو بودیم باد هم.
اکنون هم تنها من وفادار ماندم
باد رفت، امید رفت، و این دشت است که مانده ،بیچاره
باد رفته جلو تر می رفت تا ناگهان ترسید و ایستاد
باد مغرور تا پرچم را دید خشک شد ،ترسید
ترسش نه از روی بلنداست که کوه ها هم ترسناک می شدند
ترس او از آگاهیست.
و پرچمی که با آگاهی و افتخار جلویش ایستاده…

 

* این نثر ادبی بدون هیچ ویرایش و تغییری و کاملا مطابق متن ارسال شده توسط نویسنده می باشد.

نویسنده: محمد حسین لادانی
تصویر وضعیت حق نشر:

وضعیت حق نشر:

حق نشر این نوشته برای داستان نویس نوجوان و نویسنده آن محفوظ است.

ارسال دیدگاه

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *