« سیل اشکم را به طوفان میزنم »¹
از برای تو رگ و جان میزنم
گشته این خونین اشکم فوج فوج
تیغ را با چشم گریان میزنم
میشکافم سینه از داد و فغان
بر عدو شمشیر بران میزنم
شیر میدان بر کف گودال مرد
تیغ بر افراد نادان میزنم
از برای قتل او بزمی بِپاست
سوزنی گویی به شریان میزنم
فاسدان ناعادلان تا بخردان
تیشه بر این اهل عصیان میزنم
شعله ای از کینه در من شد پدید
آتشم بر دشت نسیان میزنم
تیغی از کینه بسازم از غمت
تیشه را بر نیش شیطان میزنم
در دل از مردن به راهت باک نیست
خنده بر شریان جوشان میزنم
هرکه در دین باشد اما ضد تو
بر نمازش مهر بطلان میزنم
از جفایش نام این کافر زمین
کوفه را من کافرستان میزنم
1. مصراء اول تضمین از طالب آملی
* این نثر ادبی بدون هیچ ویرایش و تغییری و کاملا مطابق متن ارسال شده توسط نویسنده می باشد.