داستان نویس نوجوان ۷ ساله شد!🎉 ۶۵٪ تخفیف ثبت نام در دوره جامع آموزش داستان نویسی آغاز شد. این فرصت را از دست ندهید.

تبرک حرم

نویسنده: رویا بهرامی

زهرا زیپ ساک پدر را کشید و با التماس گفت:
-: آقا جون قسم میدم تو رو به کریمه اهل بیت! که از الان زائر در خونش هستی تا برگردی خونه! قسم میدم تو رو به روضه فاطمه! وقتی رفتی حرم برام یک مهر و تسبیح تبرک کن و امانت بیار . وقتی به امید خدا حاجت روا شدم این امانتی رو برگردونم.
آقا جون بغض کرده گفت:
-: دخترم برو در خونه خدا رو بزن امام واسطه است تا حاجت روا بشی.مهر و تسبیح آوردن من بت پرستی می شه خدا دعاهاتو می شنوه.
زهرا حرف پدر را قطع کرد و گفت:
-: حداقل نایلن کفششون رو بیار تا گرد و خاک داخلش رو تربت بگیرم.
پدر سکوت کرد .نگاهش را زمین دوخت.
زهرا تکه کاغذی برداشت و با دست لرزان نوشت:( سلام بانو جان یا کریمه اهل بیت . دختر من کارهای بامزه انجام نمی دهد!شیرین زبانی نمی کند! در هیچ کلاسی جز کلاس زندگی به خاطر معلولیتش نمی تواند شرکت کند! جگر گوشه ام از ناتوانایی هایش رنج می کشد! درد دارد ! قسم می دهم شما را به حق برادرت در حق ما دعا کنید و از خدا طلب شفاعت برایش بکنید. بی شک خداوند درد را که داده است درمانش را هم می دهد.دعای شما بی اجابت نمی ماند.)
کاغذ را تا کرد و به طرف پدر گرفت. پدر سوار ماشین شد و رفت. دل زهرا لابه لای کاغذ تا شده ماند.دو ساعت گذشت. پدر تماس گرفت:
-: الو …زهرا جان! اولین فرصت نامه ات رو دست خادم حرم دادم.
زهرا لبخند زد و گفت:
-: سلام نامه بی جواب نمی مونه.
دوباره پدر بی صبرانه گفت:
-: در حیاط حرم به نیت تو دستم رو قنوت کرده بودم و دعا می خوندم یک یاکریم روی شونم نشست! انگار خبر برامون آورده بود! موقع پرواز یکی از پر های سفیدش روی دست قنوت کردم افتاد و رفت.
زهرا این بار با گریه از ته دل گفت:
-: خدایا حاجتمو گرفتم ! هزاران مرتبه شکرت! تبرک حرم برام همین پر یاکریم کافیه.

 

* این داستان بدون هیچ ویرایش و تغییری و کاملا مطابق متن ارسال شده توسط نویسنده می باشد.

نویسنده: رویا بهرامی
تصویر وضعیت حق نشر:

وضعیت حق نشر:

حق نشر این نوشته برای داستان نویس نوجوان و نویسنده آن محفوظ است.

ارسال دیدگاه

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *