داستان نویس نوجوان ۷ ساله شد!🎉 ۶۵٪ تخفیف ثبت نام در دوره جامع آموزش داستان نویسی آغاز شد. این فرصت را از دست ندهید.

دشمنی به نام “من”

نویسنده: یگانه بابایی

تا جایی که یادم می اید ، همیشه در حال جنگ بودم. من ، یکه و تنها بودم و سپاهی عظیم پیش رویم بود . آن سپاه هم خودم بودم! ولی تمام عادت های بد، تمام افکار منفی ، تمام کمبود اعتماد به نفس ها نیز همراه دشمن بودند. دشمن من ، بخش بد شخصیتم بود . بخشی که هیچگاه نمیخواستم آن را بپذیرم. من ، جنگ بلد نبودم . تمام عمرم فقط کروکورانه به تاریکی چنگ میزدم و میخواستم نوری پیدا کنم ؛ ولی حتی معنای نور هم ، نمیدانستم . هر بار هم در دستان خودِ ظالمم، تسلیم میشدم . هر بار هم او به خاطر اینکه در دامش افتاده بودم به من سرکوفت میزد! من ضعیف بودم، من انقدر اراده نداشتم که در مقابل بدی های خودم بایستم . انسانی افسرده و مضطرب بودم که اجازه میدادم تمام بدی ها مرا کنترل کنند . بار ها به خود گفتم یک بار برای همیشه تمامش کن؛ اما نشد . من یک چیز را یادم رفته بود : من باید جنگ یاد میگرفتم .
میدانید در مقابل خودِ ظالمتان به چه سلاحی نیاز دارید؟ عشق به خودتان .
من یادم رفته بود باید خودم را دوست بدارم . یادم رفته بود به خودم در اینه نگاه کنم و بگویم : تو تا همینجا خوب دوام اوردی. تمام این سال ها تنها گریه کردی و تنها در مقابل مشکلاتی که نمیتوانستی درباره انها حرف بزنی ایستادی، تمام این سال ها میگفتند دختر ساکتی هستی و نمیدانستند چه چیزی صدایت را بریده و تو هم نمیتوانستی بگویی . تو دوام اوردی و زنده ماندی و این جاده تاریک را بدون نور طی کردی . من دوستت دارم و حالا به خاطر تو دست از تمام بدی ها برمیدارم . به خاطر تو عادت های خوب میسازم . چون میخواهم تو هم زنده بمانی هم زندگی کنی . من وسط تمام غم ها یادم رفته بود تو را دوست بدارم و تو نیز یادت رفته بود که مرا داری و حالا تو در برابر ان سپاه ظالم ، خودت را داری…

 

* این نثر ادبی بدون هیچ ویرایش و تغییری و کاملا مطابق متن ارسال شده توسط نویسنده می باشد.

نویسنده: یگانه بابایی
تصویر وضعیت حق نشر:

وضعیت حق نشر:

حق نشر این نوشته برای داستان نویس نوجوان و نویسنده آن محفوظ است.

ارسال دیدگاه

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *