داستان نویس نوجوان ۷ ساله شد!🎉 ۶۵٪ تخفیف ثبت نام در دوره جامع آموزش داستان نویسی آغاز شد. این فرصت را از دست ندهید.

پاییز و نفس های تو

نویسنده: آرمان حیدری

پاییز آرام نمی آید، سراسیمه از راه می رسد
درست لحظه ای که داری در ذهنت با کسی قدم می زنی، خیابان پر از برگ می شود
من پاییز که می آید، دلتنگ تر می شوم
می دانی چرا؟
چون تماشای غروب پاییز برایم حکم دیدار عزیزی را دارد که سال هاست از او دور بوده ام
قرار عاشقانه ای باید با پاییز داشته باشی
آن وقت پاییز سر از کافه ای در می آورد که دلتنگی در قهوه هایش حل شده است
این پاییز هم دوباره قلب من با صدای بارانی که روی برگ ها می بارد، شوق تمام زندگیش را می گیرد
این پاییز، من قرار دیگری دارم

 

* این نثر ادبی بدون هیچ ویرایش و تغییری و کاملا مطابق متن ارسال شده توسط نویسنده می باشد.

نویسنده: آرمان حیدری
تصویر وضعیت حق نشر:

وضعیت حق نشر:

حق نشر این نوشته برای داستان نویس نوجوان و نویسنده آن محفوظ است.

1 نظر

  1. Avatar
    M می گوید:
    14 مهر 1402

    عالی

    پاسخ

ارسال دیدگاه

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *