دارم حال خوش را رنگ می زنم ، داخل موهای شانه زده ی آفتاب، کنار قلب مهربان درخت، زیر سر برگ، پشت چشمان امید و روی دل آسمان.
حال خوش، درست در قلبم می تپد و به رگ هایم می رود و به همه ی بدنم می رسد.
هوای تو و ذرات جهان، صمیمیتی با حال خوش دارند.
حال خوش، خودش هم سودا دارد که به ما نگاه کند.
نفس نفس زدن هنگام دویدن به آغوش تو، ذوق کردن هنگام گرفتن دستانت، استرس هنگام بوسیدنت، خلاصه ای از تمنایی است که به تو دارم. بخند، و من دست به موهایت می کشم و انگاه، نت های جهان برای ما می نوازند.
* این نثر ادبی بدون هیچ ویرایش و تغییری و کاملا مطابق متن ارسال شده توسط نویسنده می باشد.