داستان نویس نوجوان ۷ ساله شد!🎉 ۶۵٪ تخفیف ثبت نام در دوره جامع آموزش داستان نویسی آغاز شد. این فرصت را از دست ندهید.

مسیر عاشقی

نویسنده: یونس کوه جانی

دلم از تپشش ضربه ی بدی خورد، ضربه ای که ثمره ی عاشقی داشت، ضربه‌ای که حاضر بودم برای درمانش قطره ی اشک چکیده شبنم صبحگاهی را برایش به ارمغان بیاورم، اما چه کنم که زخم عاشقی مرهمی ندارد و مغزت را به فرمان خودش در می آورد و تو می‌مانی که نبض رنگارنگی ات را به کدام یک تقدیم کنی تازه فهمیدم که معنی گیر افتادن تو دوراهی چیه اما کار از کار گذشته و لیلی را نمی توان از معشوقش جدا کرد.
واقعا سخته که معشوقت کیلو متر ها از تو دور و تو در مسیری افتاده ای که حاضری برای معشوقت جان بدی ،معشوقی که همچون سلیمان دلت می خواست هدهد صبا را برای رساندن نامه ای به سرزمین عشق و وفا بفرستی معشوقی که حاضر بودی کلاهخود زیوری کوه را تقدیم نفسش کنی معشوقی که حاضر بودی همچون قلمی که اشکش بروی دل خشکیده ی کا غذ می چکید نامش را بر قلب شیشه‌ای آسمان هک کنی معشوقی که حاضر بودی یاقوت سرخ قلب ما هی هارا تقدیم نبضش کنی معشوقی که حاضر بودی برایش زیباترین نگین تاج آسمان را تقدیم نفسش کنی.
معشوقی که حاضر بودی برایش قلب نیلگون پروانه را همچون دکمه ای تقدیم نگاهش کنی معشوقی که زیباتر از کت وشلوار زمین بود معشوقی که نبضش زیباتر از صدای ملودی های موسیقی بود معشوقی که رگش زیباتر از سقف شیشه ای آسمان بود معشوقی که نفسش زیباتر از شمع افروخته ی قلب سرخ حیات بود معشوقی که لامپ خواب جیرجیرک ها بود معشوقی که زیباترین نگین تاج آسمان دربرابر زیبایی آن رنگ می باخت معشوقی که نبضش را به کبوتران تقدیم کرده بود معشوقی که زمین کفش های طلایی اش را برای قلبش سوغات آورده بود معشوقی که زیباترین گل از دسته گل خدا بود همان معشوقی که خدا به زیباترین شکل ممکن اورا طراحی کرده بود همان معشوقی که خدا آن را بر تسبیح خاکی زمین کشیده بود ومن تنها مست عاشقی او نبودم .
آری همان معشوقی که قلبتان را الان دیوانه ی خودش کرده است همان معشوقی که نیمه ی خشکیده ی زمین را تبدیل به سر زمین عشق و وفا کرده است معشوقی که زاد گاهش مشهد است ، شهر عاشقان ، شهر مستان ، شهری که مست عاشقی اش همه را دیوانه کرده بود معشوقی که نامش حرم امام رضا علیه السلام بود همان حرمی که مسکن درد هاست ، همان جایی که دیوانگان را به مستان عاشقی اش در می آورد همان مکانی که اشک ها تبدیل به الماس نگا هش می شود همان حرمی که ساقی عاشقان است همان جایی که هزاران دیوانه ی عاشقی را از گوشه و کنار زمین جذب خودش کرده است و قرار است نفس های عاشقی قلبتان را به طبیعت حرم ببرم و دلم می خواهد عظمت پنجره ی فولاد را با اشک های قلبتان حس کنید.
دلم می خواهد عاشقی گنبد طلایی را با عاشقی کبوتران درک کنید دلم می خواهد قلب مریض و عاشقتان رو به ضریح مطهر نماز شکر بخواند دلم می خواهد ناله های عاشقی اتان اشک تمام مستان را دربیاورد دلم می خواهد صحن آزادی از بوی عاشقی قلبتان پرشود دلم می خواهد موذن حرم دل های عاشقتان باشد دلم می خواهد سالن آینه به سرخی قلب مستتان دربیاید اما ما تنها نیستیم و در این مسیر عاشقی دکمه هایی از پیراهن دیگر زمین که توسط خداوند طراحی شده‌اند هستند مثلاً درختانی که با دست های پینه بسته اشان دست بر سینه گذاشته اند و اشک هایشان از مستی به الماسی در خشان تبدیل می شوند .
یا بادبادک های آسمان که از هجر دوستشان گوشه ای غمگین اشک می ریزند تا اشک هایشان پیغام عاشقی آنها را به حرم برسانند یا گل هایی با نبض رنگی که حاضر هستند در این مسیر عاشقی سرشان را به باد بدهند یا ماه سفید که حاضر است سفیدی اش را تقدیم عظمت بزرگترین ماه طلایی بکند .
یا پرندگانی که همچون شاعر مست شعر از عاشقی این مسیر می سرویند یا شبنم صبحگاهی که از شوق دیدار یار تبدیل به مرواریدی در دل سنگی میشود یا طبیعتی که برای یک بار خواندن نماز در کنار یارش آرزو سینه مانده است ویا زمینی که آرزوی هر چه زودتر دیدن معشوقش را می کندو….
واز نظر من اینها همه زیباترین طراحی است که خدا کشیده است .
اما می خواهم آخر متن را از مسیر عشق بنویسم یا به عبارتی حرم عشق همان حرمی که برای رسیدن به آن باید پا به مسیر عاشقی و مستی بگذاری و تو تنها در این راه نیستی هزاران عاشق و دیوانه دراین راه هستند که از عشقشان هرچه بخواهند به آن می رسند .
همان مسیری که ساقی ها شاعرش هستند و عاشقان علم دارش هستند و مستان موذن هایش هستند همان مسیری که هوایش هوایی عاشقی است و حال و هوای هر انسان غمگین را مست خودش میکند اما هرچه از عاشقی آنجا بگم کم است و اگه خلا صه اش کنم زیباترین عاشقی است که خدا آن را کشیده است عاشقی که هر بیماری به آنجا برود درمان میشود و هر اشکی که از پی مستی در آنجا بغلتد تبدیل به خنده ی خدا می شود و هردردی که از زهری که ساقی اش معشوقشان است تبدیل به مرهم زخم ها می شود و آنجا در واقع کلبه ی عاشقان است ، کلبه ی مستی وهر کسی پا به آنجا بگذارد همچون عاشق درمانده مست هوای آنجا میشود.

 

* این نثر ادبی بدون هیچ ویرایش و تغییری و کاملا مطابق متن ارسال شده توسط نویسنده می باشد.

نویسنده: یونس کوه جانی
تصویر وضعیت حق نشر:

وضعیت حق نشر:

حق نشر این نوشته برای داستان نویس نوجوان و نویسنده آن محفوظ است.

ارسال دیدگاه

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *