داستان نویس نوجوان ۷ ساله شد!🎉 ۶۵٪ تخفیف ثبت نام در دوره جامع آموزش داستان نویسی آغاز شد. این فرصت را از دست ندهید.

مکعب شاه

نویسنده: محمد مهدی احمدی

سلام به شما دوستان عزیز.
من مکعب الدین شاه دوم،فرزند مربع،مکعب الدین شاه اول هستم.من در دنیای جعبه ها پادشاه تمام جعبه ها هستم.دلیل پادشاهی من این است که جزو جعبه های خاصی هستم.منظورم این است که درون من گیره هایی است که زخم های جعبه ها را خوب می‌کند و شکاف آنها را به هم می چسباند و این دلیل خاص بودن من است.هر روز جعبه های زیادی به دیدار من می‌آیند و دستانم را می بوسند تا با چاپلوسی،خواسته هایشان را برآورده کنم ولی کور خواندند.من وظایف بسیار مهمی دارم و این وظایف این است که هر روز از خواب بیدار شوم.پاهای مبارکم را تکان می دهم و به (گلاب به رویتان) دستشویی می روم و دوباره مجبور می شوم پاهای مبارکم را تکان می دهم و به میز صبحانه ام می روم. غلام ها ده جور غذای مختلف می آورند و من مجبور می شوم دهن مبارکم را تکان دهم تا همه غذا ها را بخورم. نمی دانید چقدر سخت است. بعد دوباره پاهای زحمت کش خودم را تکان می دهم و بر روی تخت پادشاهی لم می دهم. بعضی اوقات وزیر اعظم من آقای جعبه خان زاده ورقه هایی می آورد که من مجبور می شوم از دست مبارکم استفاده کنم و خودکاری به آن سنگینی را بردارم و ورقه ها را امضا کنم. بعد از امضا کردن ورقه ها جعبه های زیادی به دیدار با من می‌آیند و دست و پاهایم را ماچ می کنند که خیلی حال به هم زن و خسته کننده است. بعضی وقت ها هم جعبه هایی می‌آیند و همه اش غر می‌زنند که کاغذ قیمتش بسیار بالا رفته یا جعبه های چوب کبریتی شورش کرده‌اند و همه را دارند می سوزانند یا کیفیت چسب مقوایی و چسب ماتیکی پایین آمده است و غر هایی از این‌ قبیل که واقعا دل مرا می شکنند زیرا من زحمت های زیادی برای آنها می کشم در حالی که این جعبه های غرغرو فقط بلد شدند کاغذ نشناسی کنند. در این موقعیت ها دیگر من از دهن یا پا یا دستان مبارکم استفاده نمیکنم بلکه از چوب مبارکم استفاده میکنم و آنقدر میزنمشان که با بدنِ چین و چروکی به خانه هایشان می روند. من در اینجا جعبه ی دلقکی دارم که جعبه ی عروسک مبارک بوده و به خاطر همین دلقک شده است. وقتی می آید و اجرایی انجام می دهد من یک بار هم نمی خندم ولی من فقط وقت هایی که به او سیب پرتاب می کنم و او با کله به می خورد میخندم. شب می شود و زمان چک کردن چَبانه است. در دنیای جعبه ها،پول همان سیخ های چوب است. این بهترین بخش شاه بودن است.بعد از چک کردن چَبانه باز هم پا های مبارکم را تکان می دهم و به سمت تخت خواب می روم. سر راه به پسرم که اسمش مستطیل،مکعب الدین شاه سوم است و قرار است روزی جانشین من شود شب بخیر می گویم و به تخت خوابم میروم و به خواب عمیقی فرو می روم. همانطور که گفتم من وظایف مهمی دارم و شاه بودن خیلی کار سختی است و شما مجبور می شوید هر روز دهن،پا،دست و یا چوب مبارکتان را به زحمت بیندازید. ای کاش لااقل مردمانم در سرشان مغز بود تا کارتون های پوسیده.

 

* این داستان بدون هیچ ویرایش و تغییری و کاملا مطابق متن ارسال شده توسط نویسنده می باشد.

نویسنده: محمد مهدی احمدی
تصویر وضعیت حق نشر:

وضعیت حق نشر:

حق نشر این نوشته برای داستان نویس نوجوان و نویسنده آن محفوظ است.

4 نظرات

  1. Avatar
    ຖil می گوید:
    11 آذر 1402

    دیدگاه جالبی بود
    دوستش داشتم♡

    پاسخ
  2. Avatar
    نیم من می گوید:
    5 آذر 1402

    خیلی خوب بود

    پاسخ
    • Avatar
      محمد مهدی احمدی می گوید:
      6 آذر 1402

      ممنون که وقت گذاشتید،خوندید و نظر دادید

      پاسخ
    • Avatar
      محمد حسن لطفی می گوید:
      24 آذر 1402

      خیلی بامزه بود

      پاسخ

ارسال دیدگاه

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *