داستان نویس نوجوان ۷ ساله شد!🎉 ۶۵٪ تخفیف ثبت نام در دوره جامع آموزش داستان نویسی آغاز شد. این فرصت را از دست ندهید.

خاطرات یک شب یلدایی

نویسنده: هستی بابایی

خوب یادمه تقریباً هشت ساله م بود. توی اتاق کوچکه مربعی وخوشگل خونه ی بابابزرگم نشسته بودم ،واطرافمو نگاه میکردم .
مامانم وخواهراش هرکدوم مشغولِ کاری بودن . مامان بزرگ باتمام عشق وعلاقه ش داشت مروارید های انارو جدا میکرد.
تمام صورت چروک افتاده ش رو لکه های آب انار گرفته بود.
یه شال قرمز قدیمی روی سرش بسته بود؛و با مَلاقِه ایی که دستش بود،به انار های تو دستش ضربه می زد. و زیر لب ذکر میکرد.
بابابزرگ داخل حال نشسته بود ،وکتابی دستش گرفته بود آروم انار قرمزی که تو دستم بود رو زمین گذاشتم و بلند شدم، دستای خیس از آب انارم رو یواشکی به لباسم کشیدم، تا خشکش کنم.
رفتم داخل حال وکنار بابابزرگ نشستم.با تمام سواد تَه کِشیدَم حروف روی کتاب رو کنار هم گذاشتم و اسم کتاب رو خوندم ، که با خط دلنشینی نوشته بود
((فال حافظ)) .آروم روسریِ کوچَکِ صورتی م رو مرتب کردم به بابابزرگ نگاهی کنجکاوانه کردم، که از زیر عینکِ مطالعه یِ مشکی رنگش نگاه مهربونی روانه یِ چشمام کرد.
دستای پینه بسته ش رو به ریش های بلندش که هم رنگ دندوناش شده بود ،کشید. عینکش رو از روی چشماش برداشت ،و کتاب دستش رو روی کرسیه جلوی روش گذاشت.
دستی روی سرم کشید، و پیشونیم رو بوسید.کنجکاو بهش نگاه کردم که لبخندی زد
و گفت: ((میدونم کنجکاویت از چیه بیا برات یه چیزایی تعریف کنم)). نگاه پرشوقی به چشمای پر عشقش انداختم که شروع کرد .
((میدونم که کنجکاوی بدونی چه خبره،و امشب چه شبیه؟
امشب یلداست.شبی که ما ایرانیا اونو جشن میگیرم ،چون از بقیه ی شبا یک دقیقه طولانی تره.
و آخرین شب پائیز واولین شب زمستونه.
مردم هر شهری رسومات خودشونو دارن برای این شب،و به روش های خودشون جشن میگیرن.
یلدا هم مثل هفت سین سفره ی خودش رو داره، وهر کدوم از چیزایی که روی سفره ی یلدا قرار میگیره، نماد وفلسفه ایی داره.
یلدا یکی از جشن هاییِ که قدمت زیادی داره.قدمت این جشن هشت هزار ساله واز زمان زرتشتیان تابه الان ادامه داره.
انار یکی از چیز هاییه که روی سفره ی یلدا قرار میگیره، ونماد یلداست. انار نماد شادی وبرکت هم هست. پدران ما قرمزیِ انارو نماد شادی می‌دونستن، واونو میوه ی بهشتی خطاب می کردن.
هندوانه هم جزئی از این سفره ی رنگی است. بزرگترای ما خوردن هندوانه در شب یلدا رو خداحافظی با تابستان خطاب می کردن .
یکی دیگه از اجزای این سفره آجیل یلدایی هستش ، که میشه اونو آجیل مشکل گشاهم خوند .چون افراد خانواده وقتی کنارهم برای آجیل خوردن جمع میشن ؛از کینه ،کدورت ،خاطره و…. حرف میزنن ومشکلاتشون برطرف میشه.
نوبتی هم که باشه نوبت فال حافظه، کتابی که پیام آور امید وآیندست. زمانی که همه کنار هم جمع میشیم ودور کرسی حلقه میزنیم، از غزلیات حضرت حافظ هم یاد می کنیم. و فال حافظ میگیریم،تا امید گرما بخشی برای شبای سرد زمستون که پیش روی ماست پیدا کنیم .
یکی دیگه از رسومات ما روشن کردن شمعِ ،چون بزرگان ما روشن کردن شمع رو پیروزی روشنی بر تاریکی می‌دونستن. ولی از نظر من همه ی اینها بهانه ایی برای کنار هم بودنه .
یلدا یاد آور زمان کوتاه وبا ارزشِ زندگیِ که باید برای یک دقیقه بیشتر بودنش جشن گرفت. باجشن گرفتن این شب از هزار رنگیِ پائیز به یک رنگیه زمستون می‌رسیم)).
باتمام وجود کودکانِه م حرف های شیرین بابابزرگ رو درک کردم وفهمیدم که یلدا بهترین زمان برای بیشتر باهم بودنِ .

 

* این داستان بدون هیچ ویرایش و تغییری و کاملا مطابق متن ارسال شده توسط نویسنده می باشد.

نویسنده: هستی بابایی
تصویر وضعیت حق نشر:

وضعیت حق نشر:

حق نشر این نوشته برای داستان نویس نوجوان و نویسنده آن محفوظ است.

ارسال دیدگاه

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *